نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 210
در دنيايى كه هر حس ومغز معمولى به سطح آن مىنگرد ومىگويد : دنيا همين سطح ساكن است كه مىبينم وگاهى هم حركات در آن ديده مىشود ، مثلًا سنگى از اين نقطه به آن نقطه مىبريم ، درختان در پائيز زرد مىشود وپژمرده مىگردد ودر بهاران سبز وبا طراوت مىشود وامثال اين حركات ودگرگونىهاى محسوس وچشمگير ، در همين حال هگل همين هستى را نمودى از توى هم رفتن هستى ونيستى تصور مىكند وحتى يك ميلياردم ثانيه در هيچ موجودى سراغ سكون نمىگيرد . اين قيافه هاى مختلف هستى نمودهاى طبيعى همين جهان است كه با وضع متضاد براى اذهان مطرح است . بنا بر اين نمىتوانيم به هيچ وجه منكر شويم كه ممكن است همين جهان جامد سخن وذكر وتسبيحى داشته باشد كه با اين حواس آنها را دريافت نمىكنيم . < شعر > ما سميعيم وبصيريم وهشيم با شما نامحرمان ما خامشيم خامشيم ونعرهء تكرارمان مىرود تا پاى تخت يارمان < / شعر > اگر ما بتوانيم به آن مقام والا از معرفت برسيم كه سنجش وارزيابى وتعريف بازىهايمان را از چنگال حواس دگرگون كنندهء واقعيات وخواسته هاى رنگ آميزى كنندهء حقايق رها كنيم واين نكته را بپذيريم كه آن حس بينايى كه پنكه را در حال حركت با شتاب دايره ساكن مىبيند وبا اين ترتيب معدومى را موجود وموجودى را معدوم مىبيند ، كار ما در مقابل اين مشكل فرسايندهء ذهن آسان ويك سره مىگشت ، واعتراف مىكرديم كه بريدن سر كودك بىگناه با دست خضر در مقابل ديدگان موسى عليه السلام واقعيت شايستهاى بود كه آن ولى خدا مرتكب شد اگر چه داد وفرياد حضرت موسى هم با نظر به جريان رو بنايى زندگى وقوانين آن بجا بود . موضوع معجزات كه تا كنون براى گروه فراوانى از مردم قابل هضم نشده است ، از همين جا سرچشمه مىگيرد كه به اصطلاح دايره بودن پنكهء طبيعت وجرياناتش براى آنان ازلى وابدى جلوه كرده نمىدانند كه همين دايره با قطع جريان برق
210
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 210