نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 209
< شعر > به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقى است به ارادت بكشم درد كه درمانم ازوست < / شعر > اگر چه در همين هم مضمون ابيات جلال الدين به طور كامل ديده نمىشود ، زيرا نمىگويد درد شكنجه زا درد نيست ، بلكه مىگويد : بدان جهت كه درمان دردم از او است ، لذا درد را با ميل واشتياق تحمل خواهم كرد ، اما درد همان درد است وناگوار است . در صورتى كه ظاهر ابيات جلال الدين چنين مىرساند كه به عنوان مثال آن چه كه در صحنهء هستى حركت است از رويهء ماوراى طبيعت سكون است . هم چنين لذايذ اين رويهء هستى آلام آن رويه ، خنده هاى سطح هستى گريه هاى عمق هستى وآتشش آب وآبش آتش است . . . همين مطلب را جلال الدين در دفتر اول تحت عنوان « آوردن پادشاه جهود زنى را با طفل وانداختن او طفل را در آتش وبه سخن آمدن طفل در ميان آتش » چنين گفته است : < شعر > طفل ازو بستد در آتش در فكند زن بترسيد ودل از ايمان بكند خواست تا او سجده آرد پيش بت بانگ زد آن طفل كانّى لم أمت اندر آ مادر كه من اينجا خوشم گر چه در صورت ميان آتشم چشمبند است آتش از بهر حجيب رحمت است اين سر بر آورده ز جيب اندر آ مادر ببين برهان حق تا ببينى عشرت خاصان حق اندر آ وآب بين آتش مثال از جهانى كاتش است آبش مثال < / شعر > اين گونه تصور در بارهء حقايق جهان هستى چنانكه در اول مبحث اشاره كرديم ، بسيار دشوار وبراى اذهان معمولى غير قابل پذيرش است . ولى چيزى كه در اين باره مىتوان گفت اين است كه يك آدم معمولى به آب مىنگرد ومىگويد : آب است وهمين است كه من مىبينم ، در همان حال يك شيمى دان مىگويد : نه خير ، بلكه محصول تفاعل اكسيژن وهيدروژن است ويك فيزيكدان مىنگرد ومىگويد : نه خير ، بلكه الكترونها وپروتونها است . . . و
209
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 209