نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 311
گفتارى كه پيمبر براى اداره كردن كار پيروان وى گفت اين بود كه لشكر اسامه را بسيج كنيد و كسى از اين فرمان تخلف مكند . با اين همه چون پيامبر درگذشت ، همان كسانى را كه پيمبر زير فرماندهى اسامه از مدينه بيرون فرستاد سرپيچى كردند و مخالفت دستور پيمبر كردند و او را تنها رها كرده به مدينه آمدند تا پيمان خلافت مرا كه با پيامبر بسته بودند نقض كنند و پيمان خدا و پيامبر را بشكنند . و با هنگامه سازى پيشوايى معين كنند بىآنكه كسى از افراد دودمان عبد المطلب را در اين باب شركت دهند و از او نظرى خواسته باشند . مقصود آن بود كه بيعت مرا تباه كنند ، ايشان در اين كار مشغول بودند و من در كار دفن و كفن پيامبر سرگرم بودم و نمىتوانستم به كارى ديگر بپردازم چون برداشتن جنازهء پيامبر بر هر كارى مقدم بود . اى برادر جهود اين كنارهگيرى مردمان در اين هنگام سخت دل مرا سوزانيد و كسى را از دست داده بودم كه بعد از خدا بدو اميدوار بودم . سپس گرفتاريهاى ديگرى رخ داد . آنگاه از ياران خود پرسيد آيا چنين نبود ؟ همه گفتند آرى .
311
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 311