responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 310


ترجمهء ( 761 ) مقام اول - من در اين دنيا در ميان مسلمانان با كسى جز پيامبر انس نداشتم و به كسى اعتماد نمىكردم و به كسى نزديك نمىشدم پناهگاه من پيامبر بود ، او مرا از كودكى پروريده بود و در كلان سالى پريشانى مرا دور كرد و از كوشش در روزى بىنياز ساخت و من و فرزندان مرا نگاهدارى كرد اينها همه از ياريهاى جهانى وى بود . اما سودهاى معنوى از دين و دانش بسيار بود .
چون پيامبر درگذشت اندوه‌هاى بيكران مرا فرا گرفت ، گمان ندارم كه كوه‌ها مىتوانستند تاب كشيدن آنها را داشته باشند . وابستگان من همه بيتاب و دردناك بودند و توانايى تحمل اين سوگوارى را نداشتند چون بردبارى و تعقل را از دست داده بودند ، گروهى به تسليت ما پرداختند تنها من بودم كه عنان شكيبايى را از دست ندادم به فرمان پيامبر جنازهء وى را برداشتم و غسل و كفن كردم و نماز بر او گزاردم سپس به خاك سپردم . به گرد آورى قرآن پرداختم و دستورهاى خدايى را به خلق مىرساندم تا حق واجب خدا و پيامبر وى را ادا كردم و آنچه وظيفهء من بود به جاى آوردم . آنگاه به ياران خود گفت : آيا چنين نيست ؟ . همه وى را تصديق كردند .
مقام دوم - پيامبر زندگى مرا فرمانگزار از همهء پيروان خويش ساخت و براى من از همه بيعت گرفت ناگفتار مرا بشنوند و دستور مرا بپذيرند و به حاضران گفت كه به غائبان سخنان وى را راجع به من برسانند . من نيز فرمان وى را به مردمان مىرسانيدم . هر گاه به سفر مىرفتم فرماندهء مردمانى بودم كه با من سفر كرده بودند . در زندگانى پيامبر و پس از مرگ وى هيچ كس را در كارى شايستهء برابرى با خود نمىيافتم . هنگامى كه پيامبر به بيمارى كه از آن در گذشت ، فرمان داد كه سپاهى به فرماندهى اسامه پور زيد از مدينه بيرون روند و هر كس را از قريش و اوس و خزرج و كسانى كه احتمال دادى بيعت مرا بشكنند و با من مخالفت كنند و هر كه براى آنكه پدر يا پسر يا برادر يا خويشاوند وى را كشته بودم .
و با من سر دشمنى داشت مأمور كرد در زير درفش اسامه گرد آورى كرد و همهء مهاجر و انصار و مسلمانان سست اعتقاد و منافقين را به ايشان پيوست تا تنها گروهى پاك اعتقاد و با ايمان در نزدش باشند و كسى سخن نفرت آميزى به روى من نگويند و مرا از زمامدارى و خلافت بر رعيت پس از وى باز ندارند . آخرين

310

نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 310
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست