responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ سيستان نویسنده : مؤلف مجهول    جلد : 1  صفحه : 387


در ماه رمضان برين تاريخ ، باز آمدن بهاء الدوله : [1] پس بيرون شد ، بسيستان ، خود و امير قزل سارع بپاى شارستان [ و ] ده هزار مرد از شارستان به روى جمع شد از اطراف ، چون همه بيامدند بپاى سيستان جمع شدند از دهم ماه ذى الحجّه سال چهار صد و هشتاد و شش تا دهم ماه محرم ، يك ماه آنجا بودند ، شب دوشنبه هزيمت كردند ده روز گذشته از ماه محرّم .
آمدن لشگر غزنين و امير بهاء الدوله با ايشان ، ديگر باره بپاى شارستان سيستان ، و حصار گرفتن امير مؤيد شارستانرا بروز دو شنبه پنجم ماه صفر بدين سال ، و اين نوبت آنجا بنشستند ، و مردمان را در شهر پشردند ، كه زين ايام كه آنجا بودند قليل و كثير فرونگذاشتند از شهر ، و نگذاشتند كه [ كسى ] در شد الَّا ما شاء للَّه [ و ] آنجا بودند تا يازدهم ربيع الآخر ، روز سه شنبه همين سال ، و همه [ بناگاه ] بركندند كه چنين گفتند كه هيچكس ندانست كه چه شده است .
شدن امير مؤيد از شارستان ، خود و قوم خود بيست و هفتم ربيع الآخر همين ماه بشارستان [2] بامير بو نصر شهنشاه شيردن ما [ 2 ] و در شهر بنشست باميرى ، و امير اجل بهاء الدوله حصار طاق بگرفت و در طعام ، و بادار محمود قلعهء برونج بگرفت بر نام بهاء الدوله ، و نامه كردند اهل شهر و امير بو الفضل [3] ، بر امير مامون ، تا از هراة بياوردند ، و در شارستان بنشاندند نيمهء ماه رجب همين سال [ و ] حربها ميرفت ميان ايشان درين سال تا روز پنجشنبه بيست و پنجم ماه جمادى الآخر بسال چهار صد و هشتاد و هفت بعضى مردمان سيستان از شارستان ببهاء الدّوله ميل كردند و درى را بدادند ، و بهاء الدّوله بر شهر برآمد ، و چنين گويند كه سيصد مرد را از شارستان بكشت ، از وقت روز برآمد [4] تا نيمروز ، و غارت كردند و رفت آنچه رفت ، و امير بهاء الدوله در شارستان بنشست و



[1] اين جمله بايد عنوان باشد .
[2] از اينجا عبارت چنين كه ديده مىشود بسيار پريشان و درهم است و ظاهرا اين عبارت چنين است : « و شارستان بامير بو نصر شهنشاه سپردن ، و او در شهر بنشست باميرى » يعنى بو نصر شهنشاه به اميرى نشست و امير مؤيد كه شارستان بوى سپرده بود برفت .
[3] يعنى امير بو الفضل و اهل شهر بامير مأمون كه در هراة بود نامه نوشتند و او را طلب داشتند ،
[4] روز برآمد ، يعنى بر آمدن روز و طلوع آفتاب .

387

نام کتاب : تاريخ سيستان نویسنده : مؤلف مجهول    جلد : 1  صفحه : 387
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست