بن ابي سفيان ) را زد سپس هر چه اساس آنجا بود كه از غنائم مسلمين برداشته بودند ، در وسط خانه جمع كرد و گفت : هيچكس از اينجا تكان نخورد تا برگردم . غلام مىگويد : سپس به سراغ عمرو بن عاص و ابو موسى اشعرى رفتيم و وضعيت آنها هم مانند يزيد ابن ابي سفيان بود . عمر آنها را زد و اساسشان را جمع كرد ، ابو موسى گفت من هم مثل ديگر اصحاب استفاده كردم و عمر گفت پس اين چه وضعى است كه درست كردهايد ؟ گفت مردم مىگويند بهترين راه استفاده از اين لباسها و غنائم است . و كنز العمال ج 13 ص 550 حديث 34437 < فهرس الموضوعات > مشتى سنگ و خاك بر سر عثمان بن حنيف ريخت ! ! < / فهرس الموضوعات > مشتى سنگ و خاك بر سر عثمان بن حنيف ريخت ! ! - مصنف عبد الرزاق ج 11 ص 233 حديث 20691 عثمان بن حنيف عامل عمر بود ، با عمر صحبت كرد ، عمر عصبانى شد ، مشتى سنگ و شن برداشت و به طرف عثمان پرت كرد ! ! - مجمع الزوائد چ 9 ص 620 . . . با سنگ به صورت عثمان بن حنيف زد كه خون بر محاسنش جارى شد ! ! < فهرس الموضوعات > عصبانيت عمر از على عليه السلام اما كو جرئت آنكه دست از پا خطا كند ؟ ! ! < / فهرس الموضوعات > عصبانيت عمر از على عليه السلام اما كو جرئت آنكه دست از پا خطا كند ؟ ! ! - مسند احمد ج 1 ص 16 عبدالله . . . از ربيعة بن دراج روايت مىكند : علي بن ابي طالب ( عليهما السلام ) در راه مكه بعد از نماز عصر دو ركعت نماز خواند ، عمر ديد و بشدت عصبانى شد ، رو به حضرت كرد و گفت خوب مىدانى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از آن نهى كرده است . - تعجيل المنفعه ص 127 در روايت مسند از معمر از زهرى از شخص ديگرى نقل شده على عليه السلام بعداز عصر نافله خواند ، عمر بشدت عصبانى شد . - كنز العمال ج 8 ص 46