ربيعة بن دراج مىگويد : على ( عليه السلام ) بعد از عصر دو ركعت نافله خواند ، عمر عصبانى شد و گفت : آيا نمىدانى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از آن نهى كرده است .
< فهرس الموضوعات > جابر انصارى را مىزند كه چرا بيشتر از لزوم گوشت خريده است ! !
< / فهرس الموضوعات > جابر انصارى را مىزند كه چرا بيشتر از لزوم گوشت خريده است ! !
- كنز العمال ج 5 ص 522 13797 - ميمون بن مهران مىگويد : مردى از انصار گوشت خريده بود ، به عمر برخورد كرد ، عمر پرسيد چه خريده‌اى ؟ گفت گوشت براى خانواده . عمر گفت خوب است ، همين قضيه فردا و پس فرداى آن روز هم اتفاق افتاد ، بار سوم عمر با تازيانه او را زد و به منبر رفت و گفت از دو چيز قرمز بترسيد ، گوشت و نبيذ ( شراب انگور ) زيرا اين دو دين و مال را از بين مىبرند .
- مستدرك حاكم ج 2 ص 455 ابو على حسين بن على حافظ . . . از ابن عمر روايت مىكند : عمر جابر بن عبدالله را ديد كه درهمى در دست دارد ، پرسيد : مىخواهى چه كنى ؟ گفت : مىخواهم براى اهل و عيال گوشت بخرم . گفت : شما هر چه دلتان مىخواهد مىخريد . آيا شماها نمىخواهيد بخاطر همسايه و فاميل خود قدرى شكمتان را معطل كنيد . . .
< فهرس الموضوعات > عمر از نفرين سعد ترسيد ، فورا گفت بيا از من قصاص كن ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر از نفرين سعد ترسيد ، فورا گفت بيا از من قصاص كن ! !
- البداية والنهايه ج 8 ص 83 طبرانى مىگويد : يوسف قاضي . . . از سعيد بن مسيب روايت مىكند : كنيز سعد بنام زبراء بيرون آمد . پيراهنى به تن داشت ، باد پيراهن او را كنار زد عمر او را با تازيانه زد سعد آمد مانع او شود ، او را هم با تازيانه زد . سعد او را نفرين كرد . عمر ترسيد ، تازيانه را به او داد و گفت تو هم مرا بزن ، ولى او بخشيد . روايت شده بين سعد و ابن مسعود اختلافى پيش آمد ، ابن مسعود احساس كرد سعد مىخواهد او را نفرين كند ، فرار كرد .
- سير اعلام النبلاء ج 1 ص 114

967