responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 954


را در بدنش باقى گذاشته تا هميشه بياد خدا باشد . چنانچه او را ديدى ، سلام مرا به او برسان و از او بخواه برايت دعا كند . زيرا كه او نزد خدا آبرو دارد . براى مادرش بسيار مهربان است . بقدر قبائل ربيعه و مضر شفاعت خواهد كرد . عمر مىگويد : در حيات رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و در خلافت ابوبكر و قدرى از دوران خلافت خودم بدنبالش گشتم ، ولى او را نيافتم . در ميان كاروانى سراغ او را گرفتم ، پيرمردى گفت : او پسر برادر من است ، آدم پست و افتاده و بىارزشى است ، كجا لياقت دارد تو بعنوان خليفه دنبال او بگردى . عمر مىگويد : دوباره از اويس پرسيدم ، همان جواب را داد . در اين هنگام پرده را حله را بالا زد ، شخص ژنده پوشى را ديدم ، بنظرم آمد اويس باشد . به او گفتم : تو اويس قرنى هستى ؟ جواب داد : بله . گفتم رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم برايت سلام رساند . جواب داد : سلام بر رسول خدا . گفتم : دستور داده براى من دعا كنى . هر سال او را مىديدم و از يكديگر به هم خبر مىداديم .
37828 - حسن مىگويد : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : به شفاعت فردى از امت من بيش از قبائل ربيعه و مضر وارد بهشت خواهند شد . اسم او اويس قرنى است . عمر اگر او را ديدى سلام مرا به او برسان و از او بخواه برايت دعا كند . نشانه او اينست كه بيمارى پوستى ( برص ) داشته كه خدا شفايش داده ، فقط از خدا خواسته است كه قدرى از بيماريش را به او برگرداند . عمر در زمان خلافتش در موسم حج بدنبال او مىگشت . به مردم گفت : همه بنشينند مگر كسى كه از قرن است . همه نشستند جز يك نفر . از او پرسيد : تو شخصى را مىشناسى كه اسمش اويس باشد ؟ گفت : با او چكار دارى ؟ او آدمى است خرابه نشين كه با مردم معاشرتى ندارد . گفت : سلام مرا به او برسان و بگو به ديدن من بيايد . آن شخص هم سلام عمر را به او رسانيد ، او هم نزد عمر رفت . از او پرسيد : تو اويسى ؟ گفت : بله ، گفتم : خدا و رسولش راست گفتند . تو بيمارى داشتى كه خداوند آنرا شفاء داد و از خدا خواستى قدرى از آن بيمارى را به تو برگرداند ، گفت : بله همين طور است ، اما تو از كجا خبر دارى ؟ بخدا قسم هيچ كس جز خدا از آن خبر نداشته است . گفتم : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم به من خبر داد و فرمود از تو بخواهم براى من دعا كنى . و فرمود : به شفاعت تو بيش از افراد قبائل ربيعه و مضر وارد بهشت خواهند شد و نام ترا برايم برد . اويس هم برايم دعا كرد و گفت : ديگر اين مطلب را براى كسى نگو و اجازه بده برگردم . اويس هميشه خود را از مردم پنهان مىكرد تا آنكه در جنگ نهاوند به شهادت رسيد .

954

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 954
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست