- بخارى ج 5 ص 66 عبدالله بن يوسف از مالك از زيد بن اسلم از پدرش روايت مىكند : عمر بن خطاب در يكى از سفرها با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم مىرفت ، چيزى از حضرت پرسيد ، حضرت جوابش را نداد ، دوباره پرسيد ، حضرت جواب نداد ، سه باره پرسيد ، باز هم حضرت جواب نداد ، عمر مىگويد : بخودم گفتم : مادرت به عزايت بنشيند ، اينهمه پرسيدى ، جوابت را نداد ، سپس شترم را راندم و جلوتر از ديگران حركت كردم ، زيرا مىترسيدم آيهاى درباره من نازل شود ، زياد نگذشته بود كه ديدم كسى صدايم مىزند ، گفتم از آن چه مىترسيدم بر سرم آمد و حتما آيهاى درباره من نازل شده ( و مرا مفتضح كرده است ) نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفته ، سلام كردم ، فرمود : امشب سورهاى بر من نازل شد ، كه از آنچه خورشيد بر آن مىتابد برايم محبوبتر است سپس خواند ( انا فتحنا لك فتحا مبينا ) < فهرس الموضوعات > با همه تلاشى كه براى پوشاندن عيبهاى عمر كردهاند ، باز هم از قرائن بدست مىآيد كه عمر در حديبيه بيعت نكرد ! ! < / فهرس الموضوعات > با همه تلاشى كه براى پوشاندن عيبهاى عمر كردهاند ، باز هم از قرائن بدست مىآيد كه عمر در حديبيه بيعت نكرد ! ! - سنن ترمذى ج 5 ص 61 محمد بن بشار . . . . . از پدر زيد بن اسلم روايت مىكند : عمر بن خطاب در يكى از سفرها با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم مىرفت ، چيزى از حضرت پرسيد ، حضرت جوابش را نداد ، دوباره پرسيد ، حضرت جواب نداد ، سه باره پرسيد ، باز هم حضرت جواب نداد ، عمر مىگويد : بخودم گفتم : مادرت به عزايت بنشيند ، اين همه پرسيدى ، جوابت را نداد ، سپس شترم را راندم و جلوتر از ديگران حركت كردم ، زيرا مىترسيدم آيهاى درباره من نازل شود ، زياد نگذشته بود كه ديدم كسى صدايم مىزند ، گفتم از آن چه مىترسيدم بر سرم آمد و حتما آيهاى درباره من نازل شده ( و مرا مفتضح كرده است ) نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفته ، سلام كردم ، فرمود : امشب سورهاى بر من نازل شد ، كه از آنچه خورشيد بر آن مىتابد برايم محبوبتر است سپس خواند ( انا فتحنا لك فتحا مبينا ) < فهرس الموضوعات > پيامبر صلى الله عليه وآله هرگز خشن و غليظ القلب نبود ، بيعت را بپذيرد ، ولى طرد كند و صحبت ننمايد ! ! < / فهرس الموضوعات > پيامبر صلى الله عليه وآله هرگز خشن و غليظ القلب نبود ، بيعت را بپذيرد ، ولى طرد كند و صحبت ننمايد ! !