- الدر المنثور ج 6 ص 68 احمد و بخارى و ترمذى و نسائى و ابن حبان و ابن مردويه روايت مىكنند : عمر بن خطاب گفت : در سفر با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم حركت مىكردم ، سه بار چيزى را از حضرت پرسيدم ، جوابم را نداد ، بخودم گفتم : مادرت به عزايت بنشيند اى پسر خطاب اينهمه سؤال كردى ، جوابت را نداد ، سپس جلوتر از ديگران شروع كردم به رفتن ، مىترسيدم آيهاى درباره من نازل شود ( و به خاطر كارهائى كه كردم ، مرا رسوا و مفتضح كند ) چند لحظهاى نگذشته بود ، ديدم صدايم مىكنند ، گفتم حتما چيزى درباره من نازل شده ، آنگاه حضرت فرمود : امشب سوره بر من نازل شد كه از آنچه آفتاب بر آن مىتابد ، برايم بهتر است . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : انا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر . . . . . و دلائل النبوه بيهقى ج 4 ص 154 < فهرس الموضوعات > عقده عمر از بيعت حديبيه ! ! < / فهرس الموضوعات > عقده عمر از بيعت حديبيه ! ! - الدر المنثور ج 6 ص 73 بخارى و ابن مردويه از طارق بن عبدالرحمان روايت مىكنند : به حج مىرفتم ، ديدم گروهى نماز مىخوانند ، پرسيد : اين مسجد چيست ؟ گفتند : اين همان درختى است كه در كنار آن بيعت رضوان ( بيعت حديبيه ) انجام شد . قضيه را براى سعيد بن مسيب تعريف كردم ، گفت : پدرم مىگويد : منهم در ميان افرادى بودم كه در زير درخت بيعت كردم . در سال بعد كه به حج رفتيم ، فراموش كرديم كدام درخت بود ، سعيد گفت : اصحاب رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) آنرا نمىشناسند ، ولى شما اعلم از آنها هستيد . ابن ابى شيبه در مصنف از نافع روايت مىكند : به عمر بن خطاب خبر دادند ، مردم پيش آن درخت كه در كنار آن بيعت واقع شد ، مىروند ( نماز مىخوانند و متوسل مىشوند ) عمر دستور داد درخت را قطع كنند . < فهرس الموضوعات > عمر دستور مىدهد شجره رضوان را نابود كنند ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر دستور مىدهد شجره رضوان را نابود كنند ! ! - معجم البلدان ج 3 ص 326