بيعت كرديم نه براى كشته شدن . پرسيدم چه چيزهائى يادت مىآيد ؟ گفت يادم هست كه دست عمر را گرفتم ، آوردم تا بيعت كرديم . گفتم : چند نفر بوديد ؟ گفت هزار و چهارصد نفر ، همه بيعت كرديم جز ، جد بن قيس كه زير شكم شترش پنهان شده بود . آنروز هفتاد شتر نحر كرديم . براى هر هفت نفر يك شتر ( اين نكته قابل ذكر است كه اگر تمامى هزار و چهارصد نفر محرم بوده و براى همه قربانى كرده باشند بايد دويست شتر قربانى مىشد . بله ممكن است فقط چهارصد و نود نفر محرم شده بودند كه هفتاد قربانى كفايت كند . ) < فهرس الموضوعات > بخارى اعتراف مىكند كه عمر مشغول تحريكات ضد صلح و بيعت بود ! !
< / فهرس الموضوعات > بخارى اعتراف مىكند كه عمر مشغول تحريكات ضد صلح و بيعت بود ! !
- سيرة ابن كثير ج 3 ص 328 شجاع بن وليد از نضر بن محمد از صخر از نافع روايت مىكند : مردم مىگويند پسر عمر زودتر از پدرش مسلمان شد . ولى اينطور نيست ، بلكه در صلح حديبيه ، عمر عبدالله پسرش را فرستاد تا اسب او را كه نزد فلان انصارى بود بگيرد تا در جنگ از آن استفاده نمايد . در حاليكه در همان موقع مردم در زير درخت مشغول بيعت با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بودند . و عمر خبر نداشت . عبدالله رفت و بيعت كرد . سپس اسب را گرفت و نزد پدرش عمر برد . كه آماده جنگ شده بود . به او خبر داد كه مردم دارند بيعت مىكنند . عمر هم رفت و بيعت نمود . بهمين خاطر معروف شد كه پسر عمر زودتر از پدرش مسلمان شد . هشام بن عمار . . . . . . از ابن عمر ( پسر عمر ) روايت مىكند : مردم در حديبيه گرد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در زير درخت گرد آمده و با حضرت بيعت كردند ، عمر از دور ديد ، به پسرش عبدالله گفت : برو ببين مردم چه مىكنند ، عبدالله رفت و ديد مردم در حال بيعت كردند ، او هم بيعت كرد و برگشت ، و به عمر خبر داد ، او هم رفت و بيعت نمود .
< فهرس الموضوعات > بخارى با تمام قدرتى كه در پوشاندن عيوب عمر دارد ، باز هم اعتراف مىكند كه با صلح مخالفت كرده و جنگ را راه بيندازد گويا او تصميم گير است نه پيامبر صلى الله عليه وآله ! !
< / فهرس الموضوعات > بخارى با تمام قدرتى كه در پوشاندن عيوب عمر دارد ، باز هم اعتراف مىكند كه با صلح مخالفت كرده و جنگ را راه بيندازد گويا او تصميم گير است نه پيامبر صلى الله عليه وآله ! !
- بخارى ج 5 ص 69

647