إسم الكتاب : الفاروق ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 1422)
قصد توطئه داشتند همه نقاب زده ، وقتى فهميدند حضرت آنجاست بطرف حضرت آمده ، حضرت بشدت غضب كرده بود ، حذيفه كه ناراحتى حضرت را ديد بطرف توطئه گران رفت ، آنها كه حذيفه را ديدند دانستند كه حذيفه از توطئه آنها باخبر شده ، بسرع ت خود را در ميان لشكر مخفى كردند . حذيفه بازگشت حضرت از حذيفه پرسيد : آنها را شناختى ؟ عرض كرد : اسبهايشان را ديدم . اما خودشان را نشناختم . حضرت فرمود : مىدانيد چه قصدى داشتند ؟ گفتند : نه . سپس حضرت قضيه را برايشان تعري ف كرد و تك تك آنها را نيز نام برد . ولى فرمود : آنرا براى كسى بازگو نكنيد . عمار و حذيفه گفتند : يا رسول الله ، دستور نمىدهى آنها را بكشند ؟ حضرت فرمود : نه ، خوشم نمىآيد بگويند محمد ( صلى الله عليه وآله ) ياران خود را مىكشد . ابن اسحاق پس از نقل داستان مىگويد : حضرت فقط اسامى آنها را براى حذيفه گفت و اين قول بهتر است . زيرا حذيفه به صاحب سر ( رسول خدا صلى الله عليه وآله ) معروف بود . در محلى ج 11 ص 224 آمده : حديث حذيفه صحيح نيست ، زيرا در آن گفته شده : ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابى وقاص قصد قتل پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) را هنگام بازگشت از تبوك و عبور از عقبه را داشتند . چنانچه عمر جزو منافقين نبود و كسى هم او را متهم نمىدانست ، پس چرا سؤال مىكرد ؟ ! ! ابن كثير مىگويد عمر بن خطاب به حذيفه گفت : ترا به خدا منهم جزو آن توطئهگرها بودم ؟ حذيفه گفت : نه ولى من سر پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را فاش نمىكنم . سپس مىگويد : بنظر من آن منافقين چهارده نفر بودند ، بعضىها گفتهاند : دوازده نفر . سپس اضافه مىكند : حذيفه بدنبال آن دوازده نفر فرستاد و به آنها گفت كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم توطئه و نقشه آنها را برايش تعريف كرده است . ابن اسحاق آنها را نام برده و مىگويد اين آيه درباره آنان نازل شد ( و هموا بما لم ينالوا ) ( اقدام به كارى كردند كه موفق نشدند ) بيهقى . . . از حذيفة بن يمان روايت مىكند : من افسار شتر رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را بدست داشتم و عمار هم از پشت آنرا مىراند ، تا به عقبه رسيديم ، دوازده نفر آنجا راه را بر ما سد كردند ، حضرت را متوجه كردم ، حضرت چنان فريادى بر سرشان كشيد ، كه همگى فرار كردند . حضرت فرمود : آنها را شناختيد گفتيم : نه ، همه نقاب داشتند . فقط اسبهايشان را