ابن اسحاق . . . از عبدالله بن حصين روايت مىكند كه عمر بن خطاب گفت اگر من مىخواستم قبيله‌اى را بعنوان نمونه معرفى كنم يا آنرا منسوب به قبيله خودمان كنم آن قبيله بنى مرة بن عوف خواهد بود زيرا كه هم آنها و هم عوف بن لؤى ، شخصى كه قبيله به نام اوست ، را خوب مىشناسيم . ابن اسحاق از شخص معتبرى نقل مىكند كه عمر بن خطاب به مردان قبيله بنى مرة بن عوف ، گفت : اگر مىخواهيد كه به اصل و نسب و قبيله خودتان برگرديد ، آزاديد ، مىتوانيد برگرديد . ( گويا آنها مايل نبودند كه به قبيله عمر بن خطاب ملحق شوند با توجه به اينكه عمر از نزديكان آنها بود ) .
- مسند احمد ج 1 ص 16 و 17 عبدالله . . . از شخصى از قريش از قبيله بنى سهم از شخص ديگر بنام ماجدة روايت مىكند كه من با يك غلام شوخى مىكردم ، او گوش مرا گاز گرفت و مقدارى از آنرا كند يا من گوش او را گاز گرفتم و مقدارى از آن را كندم ، زمانى كه ابوبكر براى حج به مكه آمد ، براى شكايت نزد او رفتيم ، او ما را نزد عمر فرستاد و گفت : اگر كسى كه جنايت را مرتكب شده بالغ شده باشد ، بايد از او قصاص شود . راوى مىگويد وقتى نزد عمر رسيديم نظرى به ما انداخت و گفت بله بالغ شده است و بايد قصاص شود آنگاه دستور داد حجام ( كسى كه حجامت مىكند ) را بياورند . ( توضيح اينكه عمر بدون تحقيق از اينكه ايشان بالغ شده يا نه و فقط بخاطر اينكه خود را به قبيله بني سهم نزديك كند دستور داد قصاص انجام شود ، اين دلالت دارد كه عمر از هر موضوعى براى نزديك كردن خود به قبيله بنى سهم استفاده مىنمود حتى اگر لازم مىشد بدون تحقيق به نفع آنان قضاوت نمايد ) .
- تاريخ طبرى ج 2 ص 585 ابن حميد . . . روايت مىكند از مردى از قبيله بنى سهم كه ابن ماجده السهمى مىگويد : ابوبكر در زمان خلافتش در سال 12 هجرى براى حج به مكه آمد همان موقع من با غلامى شوخى مىكردم او گوش مرا گاز گرفت و مقدارى از آن را كند يا من گوش او را گاز گرفتم و مقدارى از آن را كندم ، شكايت به ابوبكر رسيد ، او هم فرستاد نزد عمر و گفت عمر نگاه كند چنانچه شخص مرتكب جنايت بالغ شده باشد او را قصاص كنند ، هنگامى كه نزد عمر رفتند ، عمر گفت : به جانم او بالغ شده ، حجام ( كسى كه حجامت ميكند ) را خبر كنيد .
- المنمق ص 264

51