قريشيان مال و منال دارم ، نصف آنها مال تو ، نرو ، ولى او نپذيرفت و رفت . . . تا آنكه آيه ( يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم . . . . ) نازل شد و براى عياش فرستادم او هم هجرت كرد و بسوى ما آمد . . . . . . . - كنز العمال ج 2 ص 490 4577 - عمر مىگويد : من و عياش بن ابى ربيعه و هشام بن عاص بن وائل قرار گذاشتيم براى هجرت به مدينه از مكه خارج شويم ، من و عياش رفتيم ولى هشام گرفتار شد و نتوانست بيايد . از طرفى هم برادران عياش به او گفتند : مادرت از رفتنت بسيار ناراحت است ، برگرد ، من به عياش گفتم دروغ مىگويند مىخواهند ترا برگردانند و از دين خارج كنند . و اتفاقا همين كار را هم كردند . بعد از آنكه اين آيه نازل شد ( يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ) ( اى بندگان كه درباره خود زيادهروى و ظلم كردهايد ، از رحمت خدا نااميد نشويد ، خداوند جميع گناهان مىآمرزد ) آنرا براى هشام نوشته و فرستادم ، او هم اميدوار شد و برگشت . - الدر المنثور ج 5 ص 331 ابن مردويه وبيهقى در سنن از عمر روايت مىكند : من و عياش بن ابى ربيعه و هشام بن عاص بن وائل قرار گذاشتيم براى هجرت به مدينه از مكه خارج شويم ، من و عياش رفتيم ولى هشام گرفتار شد و نتوانست بيايد . از طرفى هم برادران عياش به او گفتند : مادرت از رفتنت بسيار ناراحت است ، برگرد ، من به عياش گفتم دروغ مىگويند مىخواهند ترا برگردانند و از دين خارج كنند . و اتفاقا همين كار را هم كردند . بعد از آنكه اين آيه نازل شد ( يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ) ( اى بندگان كه درباره خود زيادهروى و ظلم كردهايد ، از رحمت خدا نااميد نشويد ، خداوند جميع گناهان مىآمرزد ) آنرا براى هشام نوشته و فرستادم ، او هم اميدوار شد و برگشت . بخارى مىگويد عمر همراه بيست تن از سواركاران هجرت كرد اما هيچكدام را نام نمىبرد ! ! - بخارى ج 4 ص 264