زنده بود مرا عزل نمىكرد . در نامه عمر آمده بود : اگر خالد از حرفى كه زده اظهار ندامت كرد ، بر پست خود باقى بماند و گرنه عمامهاش را بردار و اموالش را تقسيم كند . خالد با خواهرش در اين مورد مشورت كرد ، خواهرش گفت : پسر حنتمه مىخواهد ترا رسوا كرده سپس از كار بركنار كند ، لذا تو اظهار ندامت نكن ، خالد هم همانطور عمل كرد ، بلال به دستور ابوعبيده عمامه خالد را برداشت و ابوعبيده هم اموال خالد را حتى نعلينهاى او را هم تقسيم كرد . < فهرس الموضوعات > ابو سفيان نسب خالد بن وليد را بد مىشمارد ! < / فهرس الموضوعات > ابو سفيان نسب خالد بن وليد را بد مىشمارد ! . . . عباس عرض كرد : يا رسول الله ، ميدانى كه ابو سفيان عاشق مقام و رياست است ، يك امتيازى براى او قائل شو ، حضرت فرمود : هر كس به خانه ابو سفيان پناهنده شود ، در امان است و هر كس در خانهاش را ببندد در امان است سپس حضرت دستور دادند كه ابو سفيان را در گردنه كوه كه راه باريك مىشود ، نگهدار تا عبور لشكريان خدا را ببيند . عباس مىگويد همين كار را كردم ، ابو سفيان گفت ، چه كلكى دارى ، گفتم ما خاندان نبوت اهل دوز و كلك نيستيم ، ولى قصدى دارم ، ابو سفيان گفت بگو تا خيالم راحت شود ، عباس گفت : خيال نمىكنم اهل اين حرفها باشى . بالاخره سپاهيان اسلام سر رسيدند و هر يك با پرچمى از جلو ابو سفيان و عباس گذشتند ، اولين كسى كه رد شد خالد بن وليد بود كه در ميان قبيله بنى سليم قرار داشت آنها هزار نفر بودند كه پرچمشان بدست عباس بن مرداس بود ، دو پرچم ديگر هم داشتند كه بدست خفاف بن ندبه و حجاج بن علاط بود . ابو سفيان پرسيد ، اينها كيانند ؟ عباس گفتند خالد بن وليد . ابو سفيان گفت : همان بچه ؟ ! ! عباس گفت بله ، همان بچه . مقابل ابو سفيان و عباس كه رسيدند سه بار تكبير گفتند . < فهرس الموضوعات > با شراب استحمام كردن براى معاويه حلال است و براى خالد حرام ! ! < / فهرس الموضوعات > با شراب استحمام كردن براى معاويه حلال است و براى خالد حرام ! ! - كنز العمال ج 9 ص 523 سليمان بن موسى مىگويد : هنگامى كه خالد بن وليد شام را فتح كرد ، در محلى بنام ، آمد ، فرود آمد ، كسانى كه آنجا بودند براى او حمامى آماده كردند و معجونى كه با شراب ساخته شده بود آوردند كه خالد خود را با آن بشويد . جاسوسان عمر كه در ميان سپاه بودند ، به عمر گزارش دادند