ابو مطرف بن ابي الوزير . . . از عكرمه روايت مىكند ، عمر مرد سلمانى را خواست تا شارب ( سبيل ) او را كوتاه كند ، عمر سرفه‌اى كرد وصدايش ترسناك بود ، سلمانى بيچاره چنان ترسيد كه بادى از او خارج شد ، عمر چهل درهم به او داد .
زكريا بن ابي خالد بلوى . . . از اسماعيل بن امية روايت مىكند : سعيد بن هيله مشغول كوتاه كردن سبيل عمر بود كه عمر تنحنحى ( اه اه ) كرد سعيد بن هيله چنان ترسيد كه بادى از او در رفت ، عمر دلش سوخت و دستور داد چهل درهم به او بدهند .
< فهرس الموضوعات > چنان از قيافه عمر ترسيد كه حرفهايش را عوض گفت ! !
< / فهرس الموضوعات > چنان از قيافه عمر ترسيد كه حرفهايش را عوض گفت ! !
جعفر بن عبدالواحد . . . ابن شهاب روايت مىكند : مردى پيش عمر آمد ، قيافه وحشتناك عمر را كه ديد ، دست پاچه شد بجاى آنكه بگويد : يا ابا حفص ، غفر الله لك ( ابا حفص خدا شما را بيامرزد ) گفت : يا ابا غفر حفص الله لك . عمر گفت اشتباه كردى ، دوباره خواست بگويد : أفرقتنى صلعتك ( سر تاس تو مرا ترساند ) گفت : أصلعتني فرقتك .
< فهرس الموضوعات > زن بيچاره با ديدن عمر دستپاچه شد حرفهايش را اشتباهى گفت ! !
< / فهرس الموضوعات > زن بيچاره با ديدن عمر دستپاچه شد حرفهايش را اشتباهى گفت ! !
- مجمع الامثال ج 1 ص 234 زنى پيش عمر آمد ، سر بى مو و تاس عمر را كه ديد چنان به وحشت افتاد بجاى آن‌كه بگويد ابا حفص غفر الله لك گفت ابا غفر حفص الله لك ، پرسيدند چرا دستپاچه شدى ؟ گفت براى آنكه سرش از سنگ صاف‌تر است .
< فهرس الموضوعات > ابو موسى اشعرى سنت پيامبر ( ص ) از ترس عمر ترك مىكند ! !
< / فهرس الموضوعات > ابو موسى اشعرى سنت پيامبر ( ص ) از ترس عمر ترك مىكند ! !
ابو موسى از كسانى بود كه همراه على وارد شد ولى هدى ( قربانى ) به همراه نداشت ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم به او دستور داد بعد از طواف و سعى عمره از احرام خارج شود و حج خود را به عمره فسخ كرده و حج تمتع بجا آورد . در زمان خلافت عمر ، ابو موسى همين فتوا را براى همه نقل مىكرد ، اما وقتى ديد كه عمر بجاى عمره حج افراد بجا مىآورد ، ديگر از ترس او آن فتوا را نقل كرد .
< فهرس الموضوعات > ابوبكر هم از عمر مىترسيد !
< / فهرس الموضوعات > ابوبكر هم از عمر مىترسيد !

306