إسم الكتاب : الفاروق ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 1422)
شد و من تا آنروز هرگز خوبى و بدى را بدان صورت نديده بودم شما اگر مىدانستيد آنچه را كه من مىدانم ، مطمئنا خندههاى شما كم و گريههايتان بسيار مىشد . اصحاب بقدرى آن روز ناراحت شدند كه گويا هرگز چنان روز سختى به خود نديده بوند ، سرهاى خود را پوشانده و ناله مىكردند آنگاه عمر بلند شد و گفت : به خداوندى خدا و ديانت اسلام و نبوت محمد راضى شده و ايمان داريم . سپس آن مرد پرسيد كه پدر من كيست ؟ حضرت فرمود : فلانى . كه اين آيه نازل شد كه اى كسانى كه ايمان آوردهايد از چيزهائى نپرسيد كه اگر براى ما روشن شود ، ناراحت خواهيد شد . اين است نسب من و اين است اهل بيت و خاندان من ، آنگاه شخص فحاش مفتضح و رسوا شد محمد بن معمر بن ربيع القيسى از روح بن عبادة از شعبة از موسى بن انس روايت مىكند كه انس بن مالك گفت شخصى از رسول خدا پرسيد ، پدر من كيست ؟ حضرت فرمود : فلانى ، آنگاه اين آيه نازل شد : اى كسانى كه ايمان آوردهايد از چيزى نپرسيد كه اگر برايتان روشن شود ، بدتان خواهد آمد . قريشىها هنگاميكه شمشيرهاى انصار را پشت سر خود ديدند گريستند . . . و عمر خود را بر قدمهاى پيامب ( ص ) انداخت . حرملة بن يحيى بن عبدالله ابن حرملة بن عمران التجيبي . . . از انس بن مالك روايت مىكند حضرت رسول صلى الله عليه ( وآله ) وسلم هنگام ظهر بيرون آمده و نماز ظهر را خواند و به منبر رفت ، از قيامت ياد كرده و از عجائب و غرائب قبل از قيامت ذكر كرد و فرمود : هر كس دوست دارد مىتواند از هر چه بخواهد بپرسيد ، بخدا قسم تا زمانى كه در اينجا هستم ، از هر چه بپرسيد جواب خواهم گفت . انس بن مالك مىگويد مردم پس از شنيدن سخن پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم گريستند و حضرت نيز چندين بار فرمود : بپرسيد ، در اين هنگام عمر برخاست و گفت : به خداوندى الله ، و ديانت اسلام و رسالت محمد راضى و خشنوديم ( رضينا بالله ربا وبالاسلام دينا وبمحمد رسولا ) . در اينجا حضرت رسول صلى الله عليه ( وآله ) ساكت شد و فرمود : قسم به كسى كه جان محمد در دست اوست ، بهشت و جهنم براى من نشان داده شد و من هرگز مانند آن روز خوب و بد و خير و شر را آنگونه نديده بودم .