آنطور كه دلش مىخواست او جوان و زورمند بود . - مجمع الامثال للميداني - ج 1 ص 2049 شهوترانتر از حب ( اشبق من حبى ) حبى زنى بود از اهل مدينه كه بسيار ازدواج مىكرده و در سن پيرى با جوانى بنام ابن ام كلاب ، ازدواج نمود . پسر پيرى داشت كه نزد مروان بن حكم والى مدينه شكايت كرد كه مادر احمق و نادان من در سن پيرى با جوانى ازدواج كرده و مرا و خودش را زبانزد مردم ساخته است . مروان هم آن دو را احضار نمود ، حبى رو به پسرش كرده ، گفت : اى پسر پالان خر ، نديدى آن جوان قد بلند و گردن كلفت را ، بخدا قسم مادرت را بين در و ديوار زمين زده و بيمارى كهنهاش ( مشكل جنسى ) را شفا داده و مادرت حاضر است در زير او بميرد ، دوست داشتم من و او دو سوسمار نر و ماده بوديم و در جاى خلوتى مدتهاى طولانى به يكديگر مىچسبيديم و نزديكى مىكرديم و آنوقت اين قضيه ضرب المثل شد . زنان مدينه او را حواء ام البشر ( مادر بشر ) مىناميدند ، زيرا او اشكال مختلفى از جماع كردن ( نزديكى كردن ) را به ايشان ياد داده بود و براى هر كدام نيز نامى گذاشته بود ، مثل ، القبع ، العزبلة ، النخير ، الرهز . هيثم بن عدى مىگويد كه او دخترى داشت كه او را شوهر داد و پس از مدتى از او پرسيد : شوهرت را چگونه مىبينى ؟ دختر گفت : بهترين شوهر ، خلق و خو و قيافه او از همه مردم بهتر است و با حوصلهتر ، خانهام را از خوبى پر كرده و بسيار گشادهرو مىباشد جز آنكه از من كارى مىخواهد كه خيلى سخت بوده و مرا بسيار ناراحت كرده است پرسيد چيست ؟ گفت : وقتى كه شهوت او و من مىخواهد بيايد مىگويد ، زير من جيغ بكش . حبى به او گفت : آيا نزديكى بدون جيغ و تكان خوردن مزه مىدهد ؟ كنيزم آزاد باشد اگر آنچه را مىگويم درست نباشد ، پدرت يك وقتى از سفر آمد و من از پشت بام او را در خوابگاه شتران نگاه مىكردم ، تمام شترها را با دو طناب بسته بودند ، آنگاه پدرت زد و پايم را بلند كرد و چنان با نيزهاش به من زد كه من جيغ كشيدم بطوريكه شتران همه طنابهاى خود را پاره كرده و فرار كردند ، چنانكه هر كدام به راهى مىرفتند و اين اولين چيزى بود كه بر عثمان عيب گرفته شد ، در