responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 26


حاليكه عثمان گناهى نداشت شوهر نيزه مىزند و زن جيغ مىكشد و شتر فرار مىكند ، پس گناه عثمان چيست ؟
< فهرس الموضوعات > * * * اجداد و نسب عمر < / فهرس الموضوعات > * * * اجداد و نسب عمر < فهرس الموضوعات > صهاك مادر بزرگ عمر ، خطاب را از نفيل بدنيا آورد سپس با پسر شوهرش عمرو بن نفيل ازدواج كرد < / فهرس الموضوعات > صهاك مادر بزرگ عمر ، خطاب را از نفيل بدنيا آورد سپس با پسر شوهرش عمرو بن نفيل ازدواج كرد - سيره ابن كثير ج 1 ص 153 زيد بن عمرو بن نفيل ، همان زيد بن عمرو بن نفيل بن عبدالعزى بن رياح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن كعب بن لؤى القرشى العدوى است . خطاب پدر عمر هم عموى زيد بن عمرو بود و هم برادر ناتنى او از طرف مادر . زيرا صهاك مادر خطاب ، پس از مرگ شوهر خود ، نفيل ، با پسر شوهرش عمرو نفيل ازدواج كرد و زيد بن عمرو بن نفيل را بدنيا آورد ، بهمين جهت هم برادر پدر زيد است كه مىشود عموى زيد و هم برادر زيد است ، زيرا مادر هر دو آنها صهاك است .
< فهرس الموضوعات > احاديثى كه دلالت بر نسب عمر دارد < / فهرس الموضوعات > احاديثى كه دلالت بر نسب عمر دارد < فهرس الموضوعات > قريشىها به بنىهاشم فحش داده و انصار را از پيامبر ( ص ) فرارى و متنفر مىنمايند < / فهرس الموضوعات > قريشىها به بنىهاشم فحش داده و انصار را از پيامبر ( ص ) فرارى و متنفر مىنمايند - مجمع الزوائد ج 8 ص 216 و 217 ابن عباس مىگويد : پسر صفيه عمه رسول الله صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از دنيا رفت و او گريه مىكرد و فرياد مىزد ، حضرت نزد او رفت و فرمود : عمه جان چرا گريه مىكنى ؟ عرض كرد : پسرم فوت كرده ، فرمود : عمه جان هر كسى كه در اسلام ( در مسلمانى ) فرزندى از او بميرد و صبر كند ، خداوند خانه‌اى در بهشت برايش بنا خواهد كرد .
او ساكت شد و از نزد پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم برفت ، عمر نزد او رفت و گفت ، صفيه من ناله هاى ترا شنيدم ، فاميلى تو با پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم دردى از تو دوا نخواهد كرد . او دوباره به گريه افتاد و پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم صدايش را شنيد ، حضرت عمه‌اش را بسيار دوست مىداشت و احترام مىكرد و به او فرمود : با وجود آن حرفها كه برايت زدم آيا باز هم گريه مىكنى .
گفت : گريه‌ام براى آن نيست بلكه عمر بن خطاب به من چنين و چنان گفت ، حضرت عصبانى شد و فرمود : بلال تكبير بگو ( مردم را خبر كن تا به مسجد بيايند ) آنگاه حضرت منبر رفت و حمد و

26

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 26
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست