مالك از نافع روايت مىكند : ابن عمر در سوره حج دو بار سجده كرد . به شافعى گفتم : ما در سوره حج يك بار بيشتر سجده نمىكنيم . شافعى گفت : با روايت عمر بن خطاب و عبد الله بن عمر مخالفت كردهايد . چگونه شما حرف ابن عمر را بتنهائى قبول داريد ، حرف عمر را هم به تنهائى قبول داريد بطوريكه به خاطر حرف هر يك از آنها سنت ( پيامبر صلى الله عليه وآله ) را رد مىكنيد ، و بسيارى از مسائل فقه را طبق حرفهاى اين دو پايهگذارى كردهايد ، اما در اينجا نظر خودتان را بر نظر آن دو ترجيح مىدهيد ، اين كار شما براى كسيكه اعتبار دارد . اين حرف شما از حرفها سابق شما بدتر است ! ! < فهرس الموضوعات > اعتراف عمر به اينكه نظر پيامبر يقينى است ولى نظر او حدسى است < / فهرس الموضوعات > اعتراف عمر به اينكه نظر پيامبر يقينى است ولى نظر او حدسى است - كنز العمال / ج 5 ص 457 : از عمر نقل شده كه گفت : نظرى در برابر نظر دين ندهيد و اگر پيامبر نظرى در دين داشتند آنرا خداوند به او ياد داده بود در حالى كه اگر از ما سربزند شك است و در شك چيزى از حق و حقيقت وجود ندارد . - الدر المنثور ج 6 ص 127 ابن ابى حاتم از عمر بن خطاب روايت مىكند كه مىگفت : از رأى دادن در دين بپرهيزيد ، هر رأى و نظرى از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم صحيح و مطابق با واقع است ، چرا كه خدا واقع و حقيقت را به او مىنماياند ، اما رأى و نظر از ما جز ظن و گمان و زحمت چيز ديگرى نيست و ظن و گمان هم با واقع مطابقت ندارد . و ما را از حق بىنياز نمىكند . < فهرس الموضوعات > كار و كاسبى مرا از احكام دين غافل كرد ! ! < / فهرس الموضوعات > كار و كاسبى مرا از احكام دين غافل كرد ! ! - بخارى ج 3 ص 6 مخلد بن يزيد . . . از ابو موسى اشعرى نقل مىكند : از عمر اجازه ورود خواستم ، به من اجازه ندادند ، من هم برگشتم ، گويا سرش شلوغ بود ، بعد از آنكه سرش خلوت شد گفت به عبدالله بن قيس ( ابو موسى اشعرى ) بگوئيد داخل شود ، گفتند : او برگشت . بدنبال او فرستاد و گفت چرا برگشتى ؟ گفت بما اينطور دستور دادهاند ، عمر گفت بايد دليل بياورى . لذا با هم به مجلس انصار رفته و از آنها سئوال كردند ، ابو سعيد خدرى كه شهادت داد كه دستور چنين بوده است . عمر