عمر از حج تمتع نهى كردهاند . تو چه مىگوئى ؟ گفت : حج تمتع را انجام دهيد . گفتند با پدرت مخالفت مىكنى ؟ گفت پدر من چنين چيزى نگفته است . اصرار كردند كه ابوبكر و عمر از حج تمتع نهى كردهاند ، جواب داد : كتاب خدا براى اطاعت و تبعيت سزاوارتر است يا امر عمر ؟ ! < فهرس الموضوعات > * * اگر عمر پيامبر را بيش از خودش دوست داشت ، چرا در دين خود با شك صحبت نمىكرد < / فهرس الموضوعات > * * اگر عمر پيامبر را بيش از خودش دوست داشت ، چرا در دين خود با شك صحبت نمىكرد < فهرس الموضوعات > مؤسس قياس عمر است نه ابو حنيفه ! < / فهرس الموضوعات > مؤسس قياس عمر است نه ابو حنيفه ! سنن البيهقي / ج 10 ص 114 : ابو طاهر فقيه . . . . از ابن ادريس اودى نقل مىكند كه سعيد بن أبى برده نامه برد و گفت : اين نامه عمر به ابو موسى است ، كه در آن نوشته شده : اى ابو موسى اگر در امرى متحير ماندى و در قرآن و سنت پاسخى برايش نيافتى ، اما پاسخ چيز شبيه به آن را مىدانستى ، آنها را با هم قياس كن و آنرا كه فكر مىكنى خدا بهتر مىپسندد و به نظرت بيشتر به مسئله تو شبيه است ، عمل كن . < فهرس الموضوعات > عمر مىخواهد قول و فعل او سنت شود < / فهرس الموضوعات > عمر مىخواهد قول و فعل او سنت شود - كتاب موطأ ج 1 ص 50 83 - مالك . . . از يحيى بن عبد الرحمان بن حاطب روايت مىكند : عمر بن خطاب همراه با كاروانى براى حج عمره رفت . عمرو بن عاص هم در ميان آنان بود . عمر در راه جنب شد ولى همراه كاروان آب نبود كه غسل كند . بالاخره حركت كردند تا به آب رسيدند . عمر لباسهايش را تا آنجا كه نجاست جنابت به آنجا رسيده بود شست بطوريكه لباسهايش همه خيس شده بود . عمرو بن عاص به او گفت : لباسهايت را كنار بگذار همراه ما لباس هست كه بپوشى . عمر جواب داد : از تو تعجب مىكنم . مگر همه مردم اينگونه لباس دارند كه من داشته باشم . بخدا قسم اگر اين كار را بكنم سنت خواهد شد . . . ( بايد از عمر بپرسيد : به چه دليل و بر چه اساسى اعمال تو بايد سنت شود ، آيا خداوند به تو حق قانونگذارى داده است كه چنين گمان درباره خود دارى ؟ ! ! ) < فهرس الموضوعات > شافعى از طرفداران عمر تعجب مىكند كه چگونه بخاطر حرف عمر سنت پيامبر صلى الله عليه وآله را كنار مىگذارند ! ! < / فهرس الموضوعات > شافعى از طرفداران عمر تعجب مىكند كه چگونه بخاطر حرف عمر سنت پيامبر صلى الله عليه وآله را كنار مىگذارند ! ! - كتاب الأم ج 1 ص 163