با هم به مجلس انصار رفتند . ابو سعيد خدرى گفت : بله دستور چنين بوده است . عمر هم گفت : اين امر پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بر من مخفى مانده بود ، كار و مشغله بازار مرا از امر دين غافل كرده است . < فهرس الموضوعات > معامله در . . . بقيع < / فهرس الموضوعات > معامله در . . . بقيع - كنز العمال ج 2 ص 568 4744 - ابى بن كعب اين آيه را خواند ( ولا تقربوا الزنا انه كان فاحشة وساء سبيلا إلا من تاب فان الله كان غفورا رحيما ) ( به زنا نزديك نشويد كه آن كار بسيار زشت و راهى بد مىباشد مگر آنكه كسى توبه كند كه خداوند آمرزندهء مهربان است ) به عمر گفتند نزد ابي بن كعب آمد ، و از او سؤال كرد . ابي بن كعب گفت من اين آيه را از دهان رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم گرفتم ، در حاليكه تو كارى ندارى جز معامله در بقيع . ( گويا اين آيه را عمر نشنيده بود ، لذا پيش ابي بن كعب رفت تا ببيند قضيه چيست ) . < فهرس الموضوعات > معامله در بازار در كنار خانه ابي العجماء العدوي < / فهرس الموضوعات > معامله در بازار در كنار خانه ابي العجماء العدوي - كنز العمال ج 13 ص 259 . . . ابي بن كعب به عمر گفت : من مشغول به قرآن بودم و تو مشغول معامله در بازار در كنار خانه ابن عجماء . . . < فهرس الموضوعات > معاملات كفاف زندگى عمر و ابوبكر را نمىداد و آندو گرسنه و فقير بودند ! ! < / فهرس الموضوعات > معاملات كفاف زندگى عمر و ابوبكر را نمىداد و آندو گرسنه و فقير بودند ! ! - مسلم ج 6 ص 116 ابوبكر بن ابي شيبة . . . از ابو هريرة روايت مىكند : روزى رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از خانه بيرون آمد ، ابوبكر و عمر را ديد پرسيد براى چه از خانه بيرون آمدهايد ؟ گفتند از گرسنگى . حضرت فرمود من هم به همين علت آمدهام سپس سه تائى با هم رفتند تا به خانه يكى از انصار رسيدند . زن او هنگامى كه حضرت را ديد گفت ، مرحبا خوش آمديد . حضرت فرمود : فلانى كجاست ؟ گفت رفته آب بياورد . در همين بين آن شخص انصارى آمد و تا حضرت را ديد . گفت ، الحمد لله هيچكس امروز ميهمانانى مانند من ندارد . سپس طبقى از انواع خرما آورد و گفت بخوريد ، سپس كارد بزرگى برداشت ، حضرت به او فرمود : مبادا حيوان شيرده را ذبح كنى ، بهر حال آن شخص گوسفندى ذبح كرد ، ايشان از گوسفند خورده و آب نوشيدند تا كاملا سير شدند