حضرت به آنها فرمود : قسم به كسى كه جانم در دست اوست ، در قيامت از چنين نعمتى از شما سؤال خواهد شد ، گرسنگى شما را از خانه بيرون كشيد و با شكم سير به خانه برگشتيد . اسحاق بن منصور . . . از ابو حازم نقل مىكند : از ابو هريره شنيدم ابوبكر و عمر نشسته بودند ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم آمد و از آنها پرسيد : براى چه نشستهايد گفتند از گرسنگى . . . و مستدرك حاكم ج 4 ص 131 وسنن ترمذى ج 4 ص 13 ومسند احمد ج 5 ص 81 ومجمع الزوائد ج 10 ص 318 واسد الغابة ج 4 ص 296 والدر المنثور ج 6 ص 390 وكنز العمال ج 7 ص 193 و 196 < فهرس الموضوعات > روايت ديگرى در باب گرسنگى عمر < / فهرس الموضوعات > روايت ديگرى در باب گرسنگى عمر - الترغيب والترهيب ج 3 ص 148 ابن عباس مىگويد : ابوبكر در گرماى تند آفتاب از خانه خارج شد عمر هم شنيد او هم از خانه بيرون آمد ، به ابوبكر گفت چرا بيرون آمدى ، گفت از گرسنگى ، عمر هم گفت من هم همين طور در اين هنگام رسول خدا ( ص ) آنها را ديد و از حال و روزشان پرسيد ، گفتند : يا رسول الله گرسنهايم ، حضرت فرمود : من هم گرسنهام . سپس سه نفرى به خانه ابو ايوب انصارى رفته ، در آنجا غذا خوردند . < فهرس الموضوعات > مىگويند هرگز عمر از پيامبر ( ص ) چيزى تقاضا نكرد ! ! < / فهرس الموضوعات > مىگويند هرگز عمر از پيامبر ( ص ) چيزى تقاضا نكرد ! ! از آن طرف روايت مىكنند كه عمر محتاج شد و مقدارى خرما از پيامبر ( ص ) طلب نمود ! ! - كنز العمال ج 2 ص 673 5035 - ( از مسند عمر ) عمر مىگويد : بشدت محتاج شده ، نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفتم تا مقدارى خرما بگيرم ، حضرت فرمود : مىخواهى به جاى خرما كلماتى به تو بياموزم كه از خرما بهتر باشد ؟ عمر گفت هم كلمات را بياموز و هم خرما را بده . زيرا بسيار محتاجم .