اين جمله را گفت : ( اياك و زلة العالم ) عمر خواست معناى اين جمله را بپرسد ، اما براى آنكه كلام او قطع نشود ، سؤال نكرد و قبل از تمام شدن داستان او برخاست و رفت . < فهرس الموضوعات > عمر به داستانگوى ديگرى هم اجازه قصه گفتن داده آنهم روزى دوبار ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر به داستانگوى ديگرى هم اجازه قصه گفتن داده آنهم روزى دوبار ! ! - تاريخ مدينه منوره ج 1 ص 12 محمد بن يحيى . . . از عطاء بن ابى رباح روايت مىكند : عمر بن خطاب به عبيد بن عمير اجازه داد روزى دوباره صبح و عصر در مسجد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در مدينه براى مردم داستانهاى پندآموز بگويد كه اين قضيه تا الآن هم جريان دارد . < فهرس الموضوعات > مىگويند : عمر هرگز اجازه قصه به قصهگوها نداده . . . معاويه مرتكب چنين عملى شد ! ! < / فهرس الموضوعات > مىگويند : عمر هرگز اجازه قصه به قصهگوها نداده . . . معاويه مرتكب چنين عملى شد ! ! - تاريخ مدينه منوره ج 1 ص 11 محمد بن يحيى . . . از نافع و ديگران روايت مىكند : در زمان پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و ابوبكر و عمر قصهگوئى وجود نداشت . قصهگوئى را معاويه در زمان بروز فتنهها و درگيرىها پايهگذارى كرد . و سنن ابن ماجه ج 2 ص 1235 و وفاء الوفاء ج 1 ص 154 < فهرس الموضوعات > داستانهاى تميم دارى درباره جساسه و دجال كتب صحيح سنيها را پر كرده است ! ! < / فهرس الموضوعات > داستانهاى تميم دارى درباره جساسه و دجال كتب صحيح سنيها را پر كرده است ! ! - مسلم ج 8 ص 203 عبد الوارث بن عبد الصمد بن عبد الوارث . . . از عامر بن شراحيل الشعبى روايت مىكند : از فاطمه دختر قيس و خواهر ضحاك بن قيس كه از گروه مهاجرين اول بوده ، خواستم روايتى را كه مستقيما از شخص رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم شنيده است ، برايم بگويد . او هم برايم گفت : من ابتدا با پسر مغيره كه از جوانان خوب قريش بود ازدواج كردم ، ولى او در اولين جهاد اسلام به شهادت رسيد . سپس عبد الرحمن بن عوف از من خواستگارى كرد و از طرف ديگر رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم مرا براى اسامة بن زيد خواستگارى نمود . منهم از آنجا