responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1157


ابو رجاء از ابراهيم بن سعد از ابن شهاب روايت مىكند : جز در عهد خلافت عمر قصه‌گوئى وجود نداشت . تميم دارى از او اجازه قصه گفتن خواست . عمر هم اجازه داد در روزهاى جمعه براى مردم قصه بگويد . تميم اصرار كرد ، يك روز ديگر هم بر آن افزود ، پس از آنكه عثمان به خلافت رسيد . يك روز ديگر هم بر آن دو روز اضافه نمود .
< فهرس الموضوعات > واعجباه از ابتكار عمرى : قصه‌گوى يهود ، داستانهاى يهود ، در روز شنبه ( روز يهود ) آنهم براى مسلمانان ، آنهم در مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله ! !
< / فهرس الموضوعات > واعجباه از ابتكار عمرى : قصه‌گوى يهود ، داستانهاى يهود ، در روز شنبه ( روز يهود ) آنهم براى مسلمانان ، آنهم در مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله ! !
جلسه داستانسرائى تميم در روز شنبه ! !
- تاريخ مدينه منوره ج 1 ص 11 هارون بن معروف . . . از ابن عمر روايت مىكند : روزى عمر به مسجد رفت ، حلقه‌هائى از جمعيت را ديد . پرسيد : چيست ؟ گفتند : عده‌اى قصه‌گو هستند . عمر گفت : اينها كيستند ؟ بايد همه را جمع كرده و يك قصه‌گو براى آنها قرار دهيم كه در روزهاى شنبه برايشان قصه بگويد . سپس به تميم دارى دستور داد اين كار را به عهده بگيرد .
< فهرس الموضوعات > تميم دارى ابتدا نشسته قصه مىگفت . اما بعدا از عمر اجازه خواست ايستاده قصه بگويد !
< / فهرس الموضوعات > تميم دارى ابتدا نشسته قصه مىگفت . اما بعدا از عمر اجازه خواست ايستاده قصه بگويد !
- تاريخ مدينه منوره ج 1 ص 11 موسى بن مروان برقى . . . از سائب بن يزيد روايت مىكند : در عهد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و ابوبكر قصه‌گوئى نبود . اولين قصه‌گو تميم دارى بود كه قصه‌گوئى را آغاز كرد ، سپس از عمر بن خطاب اجازه خواست ، ايستاده قصه بگويد ، عمر هم اجازه داد .
< فهرس الموضوعات > عمر به نشانه تأئيد و رضايت در جلسه قصه‌گوئى تميم حاضر مىشد ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر به نشانه تأئيد و رضايت در جلسه قصه‌گوئى تميم حاضر مىشد ! !
- تاريخ مدينه منوره ج 1 ص 12 ابو عاصم از ابن ابى رواد از نافع روايت مىكند : تميم دارى از عمر اجازه قصه‌گوئى خواست ، عمر جوابداد : مىترسم ترا لگدمال كنند . و اشاره به حلق او كرد ( يعنى ترا سر خواهند بريد ) تميم گفت : قصد خير دارم و اميدوارم كه اجر و ثواب هم ببرم . عمر اجازه داد . و با ابن عباس در جلسه داستانسرائى او حاضر مىشد . يكبار كه عمر در حلقه داستان او شركت كرده بود . تميم

1157

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1157
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست