responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1127


برد ، وآب و غذائى برايم آورد . مرتب به قد و بالاى من نگاه مىكرد ، گفت : تمامى اهل كتاب مىدانند از من عالم‌تر به كتاب كسى وجود ندارد . من در تو چيزى مىبينم و آن اينكه روزى تو بر ما پيروز خواهى شد و ما را از اينجا بيرون مىنمائى . گفتم : اين طور كه تو خيال مىكنى ، نيست . مگر من كه هستم . پرسيد : اسمت چيست ؟ گفتم : عمر بن خطاب . گفت : بخدا قسم تو همان صاحب ( حاكم ) ما خواهى بود . تو يك كاغذى براى من بنويس : كه اين دير وآنچه در آن است مال من باشد ، گفتم : چه مىگوئى ؟ تو مرا اكرام كردى ، چرا ديگر اذيت مىكنى ؟ گفت : يك كاغذ پاره است . اگر تو پادشاه ما شدى كه چه بهتر ، به آنچه كه در اين كاغذ نوشته شده ، عمل مىكنى ، و اگر هم به جائى نرسيدى ، اين نوشته براى تو ضررى ندارد ، من هم برايش نوشتم . سپس برايم پول و لباس و يك خر ماده آورد و پالانى روى آن گذاشت . گفت : اين خر را سوار مىشوى ، به هر كجا برسى ، هم ترا مهمان مىكنند و هم آنرا آب و علف مىدهند ، پس از آنكه به دوستانت رسيدى ، خر را برگردان و به پشت او بزن ، خودش برمىگردد ، و در راه همانگونه آب و علفش مىدهند ، تا به اينجا برسد ، سوار آن شدم ، تا به دوستام رسيدم . در راه بازگشت به حجاز بودند . خر را برگردانم ، و با آنها برگشتم . پس از آنكه به خلافت رسيدم ، به شام رفتم ، همان راهب با همان نامه آمد ، تا او را ديدم ، شناختم . گفتم : از دست اين يكى خلاصى ندارم . سپس قضيه را براى حاضرين تعريف كردم و به راهب گفتم : آيا مىتوانى كارى براى مسلمين انجام دهى ؟ گفت : بله . گفتم : ميهمانشان كن و به بيماران آنها برس و راهنمائىشان كن . سپس من هم به آنچه كه نوشته بودم عمل كرده و دير و آنچه را كه در آن بود ، به او دادم .
< فهرس الموضوعات > اهل كتاب به عمر گفتند : ما تو را از خال سياهى كه بر روى ران دارى شناختيم ! !
< / فهرس الموضوعات > اهل كتاب به عمر گفتند : ما تو را از خال سياهى كه بر روى ران دارى شناختيم ! !
- كنز العمال ج 12 ص 597 35864 - عمر در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم سوار اسب شد . در حال حركت ران او بيرون افتاد ، اهل نجران كه ( كه مسيحى بودند ) خال سياهى را روى ران او ديدند ، گفتند : او همان كسى است كه ما را از سرزمين‌مان بيرون خواهد كرد .
< فهرس الموضوعات > اهل كتاب ( يهود و نصارا ) شهادت دادند كه عمر هم مانند حزقيل مرده زنده مى كند ! !
< / فهرس الموضوعات > اهل كتاب ( يهود و نصارا ) شهادت دادند كه عمر هم مانند حزقيل مرده زنده مى كند ! !
- تاريخ طبرى ج 1 ص 323

1127

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1127
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست