مردم به عمر گفتند : جانشينى براى خود تعيين كن . گفت بخدا قسم كسى از مردم را نمىشناسم كه او را انتخاب كنم و بدانم واقعا صلاحيت آنرا دارد . اگر ابو عبيده جراح و سالم مولى ابى حذيفه زنده بودند ، حتما يكى از آن دو را تعيين مى كردم . اما خودتان هم كسى را انتخاب كنيد كه عالم باشد . صهيب بايد با مردم نماز بخواند و روز سوم شش نفر از شما در خانهاى جمع شوند و نبايد از آنجا خارج شوند ، مگر آنكه يكى را بعنوان خليفه انتخاب كرده باشند . آنها هم همين كار را كردند و كار را به دست عبد الرحمن بن عوف دادند . عبد الرحمان به آنها مىگفت : حاضرى اگر خليفه شدى چنين و چنان كنى . بالاخره به عثمان گفت : دستت را بده و با او بيعت كرد . ( جالب اينجاست كه شورا شش نفره بود ، اما تصميم گيرندهاى غير از عبد الرحمان بن عوف نبود . . . چرا ؟ ! ! ) - البداية و النهاية ج 7 ص 155 عمر وصيت كرد يك شوراى شش نفره از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم كه حضرت هنگام وفات از آنها راضى بود تشكيل شود . كه عبارت بودند از على ( عليه السلام ) و عثمان و طلحه و زبير و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص - عمر سعيد بن زيد و عمرو بن نفيل عدوى را ( كه از قبيله خود عمر بود ) در شورا داخل نكرد ، تا آنكا مبادا بخاطر عمر به او رأى دهند . و به كسى كه قرار بود خليفه شود سفارش كرد نسبت به مردم به به نيكى رفتار كند . و بعد از سه روز مرد . و روز يكشنبه اول محرم سال 24 هجرى در حجره پيامبر ( صلى الله عليه و آله ) در كنار ابو بكر با اجازه عائشه دفن شد ، در همان روز هم عثمان بن عفان به خلافت رسيد . - كنز العمال ج 5 ص 727 14258 - ابو مجلز مىگويد : عمر پرسيد : مى خواهيد چه كسى را بعد از من خليفه كنيد ؟ يكى جواب داد : زبير بن عوام را . عمر گفت : در اينصورت آدم بدخلقى را انتخاب كردهايد . ديگرى گفت : طلحة بن عبد الله را خليفه مىكنيم . عمر گفت : در اينصورت كسى را خليفه كردهايد كه اولين بخشش و هديه اسلام را در رهن و گرو يك يهودى كذاشت . ديگر گفت : على ( عليه السلام ) را به خلافت بر خواهيم گزيد . عمر گفت در اينصورت به جان خودم كسى را خليفه كردهايد كه