responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1044


- كنز العمال ج 5 ص 727 4260 - عبد الرحمان بن عوف بن عبد القارى مىگويد : عمر بن خطاب و يكى از انصار نشسته بودند ، منهم رفتم كنار آنان نشستم . عمر گفت : ما دوست نداريم كسى حرفهايمان را براى ديگران ببرد . گفتم . من با آنها كه حرفهاى شما را پخش مىكنند ، رابطه‌اى ندارم . گفت : نه ، تو با فلان و فلانى نشست و برخاست دارى ، سپس به آن شخص انصارى گفت : به نظر تو مردم خليفه بعدى را چه كس مى دانند ؟ انصارى چند نفر از مهاجرين را نام برد ولى اسمى از على ( عليه السلام ) نياورد . عمر گفت : مردم را با ابو الحسن ( على عليه السلام ) چه كار ، بخدا قسم او سزاوارترين شخص براى خلافت است كه مىتواند مردم را به راه حق بكشاند . ( عمر خودش خوب مىداند كه بعد از او چه كسى خليفه خواهد شد ، اما به حسب ظاهر طورى وانمود مى كند كه از آن بى خبر است اما در خفا برنامه‌ها را طورى ترتيب داده استكه عملا راهى جز خلافت عثمان باقى نماند . ) < فهرس الموضوعات > * * * تنفيذ شوراى عمر چگونه انجام گرفت ؟ !
< / فهرس الموضوعات > * * * تنفيذ شوراى عمر چگونه انجام گرفت ؟ !
< فهرس الموضوعات > شورائى كه هم هست و هم نيست . . . هم شش نفره است و هم يك نفره . . . هم شرائط دارد و هم ندارد . . .
< / فهرس الموضوعات > شورائى كه هم هست و هم نيست . . . هم شش نفره است و هم يك نفره . . . هم شرائط دارد و هم ندارد . . .
- تاريخ مدينه منوره ج 3 ص 893 سليمان بن سراز . . . از حسن روايت مىكند : مغيرة بن شعبه غلامى عجمى ( غير عرب ) داشت كه با آسياب بادى كار مىكرد . روزى از صاحب خود مغيره به عمر شكايت كرد ، كه بيش از قدرتم از من كار مىكشد . عمر پرسيد : چكار مىكنى ؟ گفت : با آسياب بادى آرد مى كنم . عمر گفت : آنچه اربابت مىخواهد به او بده ، غلام بشدت عصبانى شد و رفت .
عمر هنگام نماز صبح با تازيانه‌اى آمد وارد مسجد مى شد و افرادى كه در مسجد خوابيده بودند ، يكى يكى پيدا مىكرد و مىگفت : بلند شويد كه باد كرديد . سپس پيش مىايستاد و تكبير مىگفت . در همين هنگام آن غلام پريد و دو ضربه به ( با خنجر ) به عمر زد كه يكى اثر نكرد ، اما ديگرى كاملا فرو رفت . عمر مردم را به كمك خواست ، او را به خانه بردند و عبد الرحمان بن عوف بجاى او با مردم نماز خواند . غلام هم به دست مردم كشته شد . . .

1044

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1044
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست