محمد بن حاتم از عبيدة بن حميد از عثمان بن ابراهيم حاطبى از مادرش روايت مىكند : عمر از مسجد مىگدشت . خوله ، دختر حكيم آنجا بود و سراغ عمر نيامد و جلوى او برنخاست . عمر از او پريسيد : چه شده است . جواب داد : خير است . عمر ديد او خيلى ناراحت است . خوله گفت : در خواب ديدم ، خروسى سه بار ترا خواند . عمر گفت : تأويل آن چيست ؟ گفت : تعبير آن به نظر من اينست كه شخصى از عجم ترا سه ضربت خواهد زد . عمر گفت : من كجا و اين امر كجا . اتفاقا عمر را همان شب زخم زدند .
< فهرس الموضوعات > عمر وصيت كرد : چنانچه اهل شورا با هم موافقت نكردند ، همه را بكشيد ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر وصيت كرد : چنانچه اهل شورا با هم موافقت نكردند ، همه را بكشيد ! !
- كنز العمال ج 12 ص 674 36045 - سماك مىگويد : عمر بن خطاب هنگام مرگ گفت : اگر كسى را جانشين خود كنم ، سنت است و اگر هم نكنم ، آنهم سنت است . چرا رسول خدا صلى الله عليه ( و آله ) وسلم براى خود جانشين انتخاب نكرد . اما ابوبكر انتخاب كرد . على ( عليه السلام ) به او فرمود : اما مىدانى كه هيچ چيز با سنت رسول خدا صلى الله عليه ( و آله ) برابر نمى كند . اما عمر خلافت را به يك شوراى ششن نفره متشكل از على بن ابى طالب ( عليه السلام ) و عثمان بن عفان و زبير و طلحه و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص سپرد و به انصار دستور داد : آنها را سه روز در يك خانه زندانى كنند تا يكى را از ميان خود براى خلافت برگزينند . چنانچه موفق نشدند وارد خانه شده همه را گردن بزنيد .
< فهرس الموضوعات > اعضاء شورا همه با هم برابر بودند . . . اما آنكه از همه صالح‌تر است جز على عليه السلام كسى نيست ! !
< / فهرس الموضوعات > اعضاء شورا همه با هم برابر بودند . . . اما آنكه از همه صالح‌تر است جز على عليه السلام كسى نيست ! !
- تاريخ مدينه منوره ج 3 ص 882 محمد بن عبد الله بن مثنى بن عبد الله بن انس ابن مالك انثارى . . . از ابن عباس روايت مى كند : نزد عمر بن خطاب رفتم ، نفس عميقى كشيد . گفتم : آه جانسوزى كشيدى ، گفت : امان از اين خلافت ، نمىدانم به چه كسى خواهد رسيد ؟ سپس نگاهى به من كرد و گفت : حتما تو خيال مىكنى به دوست و صاحب تو على ( عليه السلام ) خواهد رسيد . گفتم : چه مانعى دارد ، هم از نزديكان رسول خدا صلى الله عليه ( و آله ) وسلم است و هم داراى سوابق درخشان در اسلام و هم داراى

1034