، و نظير او در ميان ما نيست . پس از او با سعيد بن زيد و اسيد بن حضير و ديگر مهاجرين و انصار مشورت نمود .
اظهار ندامت ابوبكر قبل از مرگ از حمله به خانه فاطمه عليها سلام ! !
- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 136 ابوبكر در جمادى الآخره سال سيزدهم بيمار شد و پس از آنكه بيماريش شدت يافت عمر بن خطاب را جانشين خود كرد . به عثمان گفت بنويس : بسم الله الرحمن الرحيم ، اينست وصيت ابوبكر به مؤمنين و مسلمين . سلام عليكم . خدا را سپاس مىگويم و عمر بن خطاب را بر شما مىگمارم ، گوش به فرمان او باشيد و اطاعتش كنيد . من هرگز در خيرخواهى شما كوتاهى نكردم . والسلام . و به عمر بن خطاب گفت : تو چقدر دوست و دشمن دارى ، اگر با حق دشمنى مىكنند ، اين تازگى ندارد و ممكن است ادامه هم يابد . عبد الرحمان بن عوف از ابوبكر عيادت كرد و پرسيد : حالت چطور است ؟ جواب داد : در حال رفتن هستم ، اما شما بسيار مرا اذيت كرديد ، هنگامى كه يكى از شما را برگزيدم ، همه‌تان دماغتان باد كرد ، چرا كه هر يك خلافت را براى خود مىخواستيد . عبد الرحمان مىگويد به ابوبكر گفتم دوست تو ( عمر ) هم صالح و مصلح است ، پس غم دنيا را مخور . گفت : بر سه چيز تأسف مىخورم كه اى كاش آنها را انجام نداده بودم و بر سه سؤال متأسفم كه چرا آنها را از رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) نپرسيدم . و سه كار نكردم كه كاش كرده بودم . اما آن سه كارى را كه كاش انجام نداده بودم ، يكى آنكه اى كاش عمر را براى خلافت مقدم كرده بودم . او امير مىشد و من وزير . ديگر آنكه اى كاش خانه فاطمه دختر رسول خدا ( صلوات الله عليها ) را تفتيش نكرده و مردان خود را به آن خانه نمىريختم ، حتى اگر در آنجا اعلان جنگ با من مىكردند . سوم آنكه اى كاش ، فجاء‌ه سلمى ، را آتش نمىزدم . يا به آسانى مىكشتم و آزاد مىكردم . اما آن سه كار را كه نكردم كه اى كاش كرده بودم . اى كاش اشعث بن قيس را گردن زده بودم كه در هر كجا شر و فتنه‌اى هست او هم هست و ديگر آنكه اى كاش ابو عبيده را به مغرب و عمر را به شرق مىفرستادم و خودم هم در راه خدا دستهايم را مىداد . و سوم آنكه اى كاش خالد بن وليد را به ، بزاخه ، نفرستاده بودم . و خودم مىرفتم و در راه خدا او را برمىگرداندم . اما سه سؤالى را كه نپرسيدم كه اى كاش پرسيده بودم ، يكى آنكه كاش از رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) پرسيده بودم كه پس از او خلافت براى چه كسى خواهد بود تا كسى در

927