responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 811


را به روى حضرت انداخت آنقدر صورتش را نزديك صورت حضرت كرد تا كاملا مطمئن شد كه از دنيا رفته . آنگاه اين آيه راخواند ( انك ميت وانهم ميتون . . . سپس گفت : اين بدن صاحب شما ، آنگاهابوبكر بيرون رفت و مهاجرين در حاليكه گريه مىكردند گفتند : خوب است نزدانصار برويم ، عمر در حاليكه دست در دست ابوبكر داشت گفت : دو شمشير در يكغلاف نمىگنجد ( يعنى يك خليفه از انصار ، يك خليفه از مهاجرين امكان ندارد ) و اين آيه را خواند ( اذ يقول لصاحبه ) صاحب آن حضرت كيست ؟ ( اذ هما فى الغار ) آندو كه در غار بودند ، كيانند ؟ ( لا تحزن ان الله معنا ) خدا با كيست ؟ همانطور كه دست در دست ابوبكر داشت ، دست او را باز كرد و با او بيعت نمود و گفت : مردم بيعت كنيد ، همه بيعت كردند ! !
تلاش ابوبكر براى طرح خلافت در مسجد ، اما گريه مردم نقشه او را بر آب كرد - البداية والنهايه ج 5 ص 263 عروه مىگويد : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از دنيا رفت ، عمر بن خطاب برخاست و در حاليكه آنهائى را كه مىگفتند آن حضرت از دنيا رفته ، تهديد به قتل مىكرد ، گفت : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بيهوش شده و اگر برخيزد بازهم خواهد كشت .
عمرو بن قيس بن زائدة بن اصم بن ام مكتوم كه پائين مسجد ايستاده بود ، اين آيهرا خواند : ( وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ) ( محمد صلى الله عليهوآله رسولى بيش نيست كه قبل از او رسولانى آمده و رفته‌اند ) مردم در مسجد موج مىزدند و همه در حال گريه بودند بطوريكه صداى كسى شنيده نمىشد ، عباس گفت : اى مردم كسى چيزى درباره وفات رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از آن حضرت شنيده است ؟ گفتند نه رو به عمر كرد و پرسيد : تو چيزى از آنحضرت شنيده‌اى ؟ گفت : نه ، عباس گفت : شما خودتان شاهديد كه كسى از آن حضرت چيزى نشنيده و آن حضرت هرگز نگفته كه من نخواهم مرد ، بخدائى كه جز او خدائىنيست ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم طعم مرگ را چشيده است . ابوبكر سوار بر مركب آمد و دم درب مسجد پياده شد . بسيار ناراحت و غمگين بود ، از دخترش عائشه اجازه گرفت و وارد اطاق شده ، بالاى سر حضرت رفت . زنان آن حضرت با آمدن ابوبكر حجاب كردند ، ابوبكر روپوش را كنار زد و ناله سر داد ، حضرت را مىبوسيد و گريه مىكرد . مىگفت : پسر خطاب درست نمىگويد ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از دنيا رفته ، قسم به كسى كه جانم در دست اوست ،

811

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 811
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست