پس از شعر حسان بن ثابت ، اقرع بن حابس گفت به جان پدرم ما حريف او نيستيم ، خطيب او از خطيب ما و شاعر او از شاعر ما ورزيدهتر و صدايش از ما رساتر است . آنگاه همگى مسلمان شدند . و حضرت جوائزى به آنان عطاء فرمود : عمرو بن اهتم كه داراى سن كمى بود و او را با خود نياورده و در ميان قافله گذاشته بودند ، حضرت مانند ديگران او را هم از جايزه بهرهمند نمود . ( قضيه اختلاف ابوبكر و عمر در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله بر سر اين بود كه چه كسى بايد رياست كاروان مزبور را به عهده بگيرد ، بطورى با يكديگر دعوايشان شد كه ديگر ملاحظه حرمت پيامبر صلى الله عليه وآله را نكرده و بر سر يكديگر عربده مىكشيدند . آنهم در مورد چيزى كه به آنان مربوط نيست ، صرفا مىخواستند فضولى كنند ، اينجا بود كه آيات سوره حجرات در مذمت و سرزنش آنان نازل شد كه اگر در محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله بلند صحبت كنيد و در كارى فضولى كرده و خود را بر آن حضرت مقدم كنيد ، اعمالتان باطل شده و كافر خواهيد شد . ) اعتراف بخارى به تقواى يك مسلمان و سكوت در مورد تقواى ابوبكر و عمر ! ! ! - بخارى ج 6 ص 46 على بن عبدالله . . . از انس بن مالك روايت مىكند : مدتى رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم ثابت بن قيس را نديد ، شخصى عرض كرد : يا رسول الله من از او خبر دارم . لذا نزد او رفت و گفت چه كار مىكنى ؟ ( چرا پيدا نيستى ؟ كارت چيست ؟ ) جواب داد : حالم خوب نيست ، زيرا صداى من بلند است ، بطوريكه وقتى حرف مىزنم از صداى پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بلندتر مىشود و هر كس چنين باشد ، قطعا اعمال او باطل خواهد بود و به آتش خواهد رفت ، بهمين خاطر خود را خانهنشين كردهام . آن شخص آمد و حضرت را از قضيه باخبر كرد ، حضرت به او فرمود : به ثابت بن قيس مژده بده و بگو : تو از اهل آتش نيستى ، بلكه به بهشت خواهى رفت . - مستدرك حاكم ج 3 ص 234