ابوبكر بن محمد بن عيسى عطار . . . از محمد بن ثابت انصارى روايت مىكند : ثابت بن قيس عرض كرد : يا رسول الله ، مىترسم هلاك شوم ، حضرت فرمود : براى چه ؟ عرض كرد : خداوند ما را از اينكه بىجهت ستايش شويم ، منع فرموده ، در حاليكه من چنين ستايشى را دوست دارم . و خداوند ما را از عجب و تظاهر و تكبر منع فرموده ، در حاليكه من آنرا دوست دارم ، سوم آنكه خداوند ما را از اينكه صداىمان بلدتر از صداى شما شود ، منع فرموده ، در حاليكه صداى من بگونهاى استكه طبيعتا بلند است و هنگام حرف زدن با شما صدايم از صداى شما بلندتر مىشود . حضرت به او فرمود : دوست دارى زندگى پسنديدهاى داشته باشى و شهيد از دنيا رفته و به بهشت وارد شوى ؟ عرض كرد : بله ، يا رسول الله . همينطور هم شد . زندگى پسنديدهاى يافت و در جنگ با مسيلمه كذاب به شهادت رسيد . . . ابو العباس . . . از عطاء خراسانى روايت مىكند : وارد مدينه شده ، نزد دختر ثابت بن قيس بن شماس رفتم ، قصهاى از پدرش تعريف كرد و گفت : هنگامى كه آيه ( لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ) و آيه ( والله لا يحب كل مختال فخور ) نازل شد ، پدرم خود را خانهنشين كرد و مشغول گريه و زارى شد . مدتى رسول خدا صلى الله عليه وآله او را نديد ، از او سراغ گرفت : عرض كرد : صداى من بلند است و مىترسم اعمالم باطل شود ( چون صداى من از صداى شما بلندتر است و خدا هم ما را از اينكه صدايمان بلندتر از صداى شما شود ، نهى فرموده است ) حضرت به او فرمود : ولى تو زندگى پسنديدهاى داشته و با شهادت از دنيا رفته و خداوند ترا سلامت به بهشت وارد خواهد كرد . در جنگ يمامه به شهادت رسيد ، يكى از مسلمانان در خواب او را ديد . هنگامى كه كشته شدم ، يكى از مسلمانان زرهام را برداشت و آنرا در دورترين نقطه محل نبرد پنهان نمود ، و روى آن علامتى گذاشت . برو به امير خبر ده و مگو كه اين قضيه خواب است . و گرنه اعتبارش را از دست مىدهد . به مدينه هم كه رفته به خليفه بگو كه من فلان مقدار دين دارم و فلان بنده من نيز آزاد است ، اسمى هم از اينكه اين قضيه خواب است ، مبر . آن شخص هم همانگونه كه در خواب ديده بود ، عمل كرد و همانطومر بود كه به او گفته بود . لذا نزد ابوبكر رفت و به وصيت او عمل نمود . تنها كسى كه بعد از آنكه مرد وصيت نمود و به وصيت او عمل نمود ، ثابت بن قيس بن شماس بود و بس . - اسد الغابه ج 5 ص ؟ ؟ ؟