اعراب مىگويند : ايمان آوردهايم . بگو شما ايمان نياوردهايد بلكه مسلمان شدهايد ، و ايمان در قلب شما داخل نشده است . و اگر خدا و رسولش را اطاعت كنيد هرگز اعمال شما از بين نخواهد رفت و ناقص نخواهد شد . خداوند آمرزنده مهربان است . همانا مؤمنين كسانى هستند كه ايمان به خدا و رسولش آورده سپس هرگز شك نكرده و در راه خدا با جان و مال خود جهاد نمودند ، آنها واقعا صادق و راستگو هستند ، بگو آيا شما مىخواهيد خدا را از دين خود آگاه كنيد ، در حاليكه خداوند عالم به آنچه كه در آسمان و زمين است مىباشد و خداوند به هر چيزى داناست . بر تو منت مىگذارند كه مسلمان شدهاند ، بگو مسلمان شدن خود را به رخ ما نكشيد بلكه خداست كه بر شما منت گذاشته و شما را براى ايمان هدايت كرده است ، اگر راستگو هستيد . همانا خداوند تمامى غيب و اسرار آسمان و زمين را مىداند و خداوند به آنچه كه مىكنيد بيناست . قصه ورود كاروان بنى تميم اسرار زيادى را بر ملا مىسازد ! ! - سيره ابن كثير ج 4 ص 78 بخارى مىگويد : ابراهيم بن موسى . . . از ابن ابى مليكه روايت مىكند : عبدالله بن زبير خبر داد : كاروانى از بنى تميم نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) آمد ، ابوبكر گفت : قعقاع بن معبد بن زراره را رئيس آنان كن . عمر گفت : اقرع بن حابس را رئيس آنان كن ، ابوبكر به عمر گفت : تو مىخواهى با من مخالفت كنى ، عمر گفت : من چنين قصدى نداشتم ، بالاخره صداى دو طرف ( در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله ) بلند شد ، اين آيه نازل شد ( يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسول ( اى كسانى كه ايمان آوردهايد خود را بر رسول خدا صلى الله عليه وآله مقدم نكنيد ) همين روايت را بخارى به طرق ديگر از ابن ابى مليكه نقل مىكند كه آنها را در تفسير آيه شريفه ( لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى . . . ) ذكر كرديم . محمد بن اسحاق مىگويد : كاروانهائى از اعراب نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم آمدند كه در ميان آنان اشرافى مانند عطارد بن حاجب بن زرارة بن عدس تميمى و اقرع بن حابس تميمى و زبرقان بن بدر تميمى و عمرو بن اهتم و حبحاب بن زيد و نعيم بن يزيد و قيس بن حارث و قيس بن عاصم و عيينة بن حصن بن حذيفة بن بدر فزارى ، به چشم مىخوردند .