responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 649

إسم الكتاب : الفاروق ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 1422)


- العثمانيه ص 78 عمر به ابوبكر گفت : آيا پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از طرف خدا به ما نگفت كه به حج خواهيد رفت و اين آيه را نخواند ( لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلقين رؤسكم و مقصرين ) ؟ ابوبكر جواب داد : بله ، گفت : پس چرا ما را برگرداند و به مكه نبرد ؟ ابوبكر گفت : آيا گفت چه زمانى شما را به مكه خواهم برد ، يا فقط گفت به مكه خواهيد رفت . اگر گفته چه زمانى ، آنوقت تو حق حرف زدن دارى .
عمر در نبوت پيامبر صلى الله عليه وآله شك كرد و مخالفت كرد و اذيت كرد پس كى و كجا توبه كرد و دوباره مسلمان شد ؟ ! !
- الدر المنثور ج 6 ص 76 عبدالرزاق و احمد و عبد بن حميد و ابو داود و نسائى و ابن جرير و ابن منذر از مسور بن مخرمة و مروان بن حكم روايت مىكند : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در صلح حديبيه با هزار و چند صد نفر از مدينه خارج شد تا به ذى الحليفه رسيد ، حضرت قربانى همراه برد ، و محرم به احرام حج شده بود ، جاسوسى از خزاعه از طرف خود به سوى قريش روانه ساخت تا از وضع و اوضاع براى حضرت خبر آورد . حضرت به عسفان كه رسيد ، آن جاسوس نزد حضرت آمد و گف : كعب بن لؤى و عامر بن لؤى عده‌اى سپاه جمع آورى كرد ، و درصددند با شما جنگيده و اجازه ورود به مكه را ندهند ، حضرت فرمود : آيا صلاح مىدانيد به زن و بچه‌هاى آنان حمله كرده و آنان را غارت كنيم ، اگر شكست خوردند و زمين گير شدند ، كه هيچ و گرنه همه را از دم تيغ بگذرانيم . يا آنكه به طرف مكه حركت كرده و با آنها بجنگيم . . . . . . ( روايت طولانى است تا آنجا كه بالاخره بين آن حضرت و اهل مكه صلح مىشود ) عمر بن خطاب مىگويد : پس از آنكه صلح شد و قرار شد ما آن سال به مكه نرفته و برگرديم : هرگز آن گونه در نبوت آن حضرت شك نكرده بودم ، نزد او رفتم و گفتم : ايا مگر تو پيامبر خدا نيستى ؟ فرمود : بله . گفتم مگر ما بر حق نيستيم و آنها بر باطل ؟ فرمود : بله ، گفتم : پس چرا بخاطر دينمان در مقابل آنان تن به ذلت دادى ؟ فرمود : من رسول الله‌ام و هرگز معصيت خدا نمىكنم و خدا ياور من است . گفتم : مگر نگفتى كه به مكه رفته و حج انجام مىدهيم ؟ فرمود : بله اما آيا گفتم امسال ؟ گفتم نه . فرمود : تو به مكه خواهى رفت و حج انجام خواهى داد . عمر مىگويد : از آنجا نزد ابوبكر رفتم

649

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 649
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست