غلاف مىكرد ، و از انجام كار باز مىداشت . وگرنه من با مردم ملايمت و مدارا مىكردم . هميشه با آن حضرت بودم تا آنكه در حالى از دنيا رفت كه از من راضى بود ، الحمد لله . و من به اين افتخار مىكنم . سپس در كنار ابوبكر بوده و شما مىدانيد كه او بسيار خوشرو و مهربان بود و من خدمتگزار او بودم و مانند شمشير در مقابل او خدمت مىكردم ، تا آنكه او هم در كمال رضايت از من از دنيا رفت . الحمد لله و من به اين افتخار مىكنم . اكنون كار امارت و خلافت شما بدست من افتاده و من مىدانم عدهاى خواهند گفت آن موقعى كه كارهاى نبود بر ما سخت مىگرفت ، واى بر حالمان كه امروز همهكاره شده است . شما مرا مىشناسيد و تجربه كردهايد و شما هم مانند من از سنت پيامبرتان خبر داريد ، من از اينكه هر چه خواستهام از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم پرسيدهام ، پشيمان نيستم ، وليكن بدانيد آن شدت و خشونتى را كه داشتهام هم اكنون درباره ظالمين و كسانى كه به حق ديگران تجاوز مىكنند و تسليم دولت اسلام نمىشوند ، با شدت بيشترى دارم و براى گرفتن حقوق ضعيفان از قدرتمندان مصممتر و جدىتر مىباشم و از آن طرف من خاكسار اهل عفاف و تسليمم . و من ابائى ندارم از اينكه با هر يك از شما اختلافى داشتم ، پيش هر كس كه دوست داريد با هم برويم و حكم خدا را از او سؤال كنيم . از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد و با حفظ خودتان از من مرا يارى كنيد و مرا امر به معروف و نهى از منكر كنيد و با نصيحت مرا كمك نمائيد ، سپس از منبر پائين آمد . 14185 - حسن مىگويد : در اولين خطبه ، عمر پس از حمد و ثناى الهى گفت : كار من و شما به هم افتاده است ، ما به يكديگر گرفتار شدهايم ، من بعد از دوست خود ( ابوبكر ) امير شما شدهام ، هر كس نزد ما باشد با او كار خواهيم كرد و هر كس از ما دور شود كار را به اهل امانت خواهيم سپرد . هر كس نيكى كند ، بر نيكى او خواهيم افزود و هر كس بدى كند ، او را كيفر خواهيم داد ، خدا ما و شما را بيامرزد . 14186 - جامع بن شداد از پدرش روايت مىكند : عمر در اولين خطبه خلافتش گفت : خدايا من خشن و بداخلاقم مرا خوش خلق كن و ضعيفم قويم نما و بخيل و خسيسم ، مرا بخشنده نما . عمر دست از خشونت خود با مردم بر نخواهد داشت .