در گرفتن خراج و ماليات مسامحه كرده و بر مردم آسان مىگيرى ؟ سعيد گفت تو خودت دستور دادى از كشاورز چهار دينار بيشتر نگيريم ، ما هم نه كم گرفتيم نه زياد ، فقط به آنها مهلت داديم تا هنگام جمعآورى غلات آن را بپردازند . عمر گفت تا زمانى كه زنده هستم ترا بر كنار نخواهم كرد . < فهرس الموضوعات > * * * تلاش براى خنثى كردن قساوت و بيرحمى عمر ! < / فهرس الموضوعات > * * * تلاش براى خنثى كردن قساوت و بيرحمى عمر ! < فهرس الموضوعات > اعتراض مسلمانان به ابوبكر در انتخاب عمر براى خلافت ! < / فهرس الموضوعات > اعتراض مسلمانان به ابوبكر در انتخاب عمر براى خلافت ! - تاريخ مدينه ج 2 ص 671 ( وصيت ابوبكر براى عمر ) . . . اسماعيل بن ابي خالد از زبيد بن حارث اليامى روايت مىكند : ابوبكر هنگام وفات بدنبال عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند ، مردم گفتند ، مىخواهد شخص خشن و بد اخلاق را امير ما كند ، چنانچه خليفه شود حتما خشنتر و بد اخلاقتر خواهد شد ، سپس خطاب به ابوبكر گفتند جواب خدا را چه خواهى داد كه عمر را بر ما خليفه مىكنى ؟ ابوبكر گفت : مرا از خدا مىترسانيد ، بخدا خواهم گفت بهترين مردم را بر ايشان امير كردم . - سنن بيهقى ج 8 ص 149 ابو الحسين بن بشران . . . از ابن ابي مليكة روايت مىكند : عائشه گفت : هنگام وفات پدرم ، فلانى و فلانى وارد شده و گفتند : جواب خدا را چه خواهى داد كه عمر را جانشين خود و خليفه بر ما كردى ؟ پدرم جواب داد ، مرا از خدا مىترسانيد ، خواهم گفت كه بهترين مردم را بر ايشان امير كردم . < فهرس الموضوعات > تواضع و ملايمت عمر در اولين خطبه خلافت ! ! < / فهرس الموضوعات > تواضع و ملايمت عمر در اولين خطبه خلافت ! ! - كنز العمال ج 5 ص 681 14184 - سعيد بن مسيب مىگويد : هنگامى كه عمر به خلافت رسيد ، براى خطبه خواندن به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى گفت : شما سابقا از من جز خشونت و تند خوئى چيزى نديديد ، علتش آن بود كه من هميشه در كنار رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بودم و چون آن حضرت بىاندازه رؤوف و مهربان بود ، من مانند شمشير كشيده و هميشه آماده بودم مگر آنكه مرا