كه بدست خالد بن وليد كشته شد شاعر بوده و در عزاى برادرش اشعارى سرود ، يك روز به مدينه آمد و نماز صبح را پشت سر ابوبكر خواند ، پس از نماز ايستاد و اين شعر را خواند كه مضمونش اين بود : چرا مالك را به طرف خدا خوانديد سپس با حيله و نيرنگ او را كشتيد ؟ ابوبكر گفت : من نه دعوت كردم و نه حيله . . . اظهار پشيمانى ابوبكر هنگام مرگ از حمله به خانه فاطمه عليها سلام ! ! - تاريخ يعقوبى ج 2 ص 136 ابوبكر در جمادى الاخره سال 13 هجرى بيمار شد ، بيماريش كه شدت يافت عمر بن خطاب را جانشين خود كرد . . . عبد الرحمان به او گفت : بخدا قسم دوستت ( عمر ) صالح و مصلح است ، پس ديگر غصه دنيا را مخور . ابوبكر گفت : فقط تأسف و ناراحتى من از سه چيز است كه اى كاش آنها را انجام نداده بودم . و سه چيز است كه آنها را انجام ندادم ، كه اى كاش آنها را انجام داده بودم . و سه چيز كه كاش آنها را از رسول خدا ( صلى الله عليه واله ) سؤال كرده بودم . آن سه كارى كه انجام دادم و اى كاش انجام نمىدادم : يكى اين بود كه اى كاش خلافت را قبول نمىكردم و عمر را مقدم مىكردم و خودم وزير او مىشدم . و دوم آنكه اى كاش خانه فاطمه ( عليها سلام ) را تفتيش نمىكردم و مردان را به آن خانه نمىريختم حتى اگر اعلان جنگ با من مىدادند و سوم آنكه اى كاش ، فجاءه سلمى را آتش نمىزدم ، يا او را مىكشتم و يا آبرومندانه آزادش مىكردم . و اما آن سه كارى را كه انجام ندادم و اى كاش انجام مىدادم : يكى آنكه اى كاش گردن اشعث بن قيس را زده بودم ، چرا كه او هر جا شرى بود به آن دامن مىزد ، و دوم آنكه اى كاش ابو عبيده را به مغرب و عمر را به مشرق فرستاده و خودم هم دستهايم را در راه خدا مىدادم ، و سوم آنكه اى كاش خالد بن وليد را به ، بزاخه ، نفرستاده بودم ، و خودم هم همراهشان مىرفتم تا كمكى در راه خدا باشم . و آن سه چيزى را كه دوست داشتم از رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) مىپرسيدم ( كه نپرسيدم ) ، يكى اين بود كه خلافت حق چه كسى بود و چه كسى مىبايست به خلافت مىرسيد تا در آن اختلاف نشود ؟ و ديگر آنكه انصار هم حق و نصيبى از خلافت داشتهاند يا نه و سوم آنكه آيا عمه و خاله هم ارث مىبرند يا نه ؟