responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1097


خالد بن وليد با سپاهيانش به منطقه آنها رفت كسى را نديد ، زيرا مالك به اهل قبيله‌اش دستور داده بود در جائى اجتماع نكنند تا مبادا درگيرى و سر وصدائى بوجود آيد ( زيرا قبيله مالك خلافت ابوبكر را به رسميت نشناخته و به او زكات ندادند ) .
عده‌اى از سپاهيان خالد من جمله ابو قتادة شهادت دادند كه مالك و قبيله او اهل نماز و اذان و اقامه هستند .
ولى خالد دستور داد آنها را زندانى كنند ، سپس چيزى گفت كه سربازان خيال كردند دستور قتل مالك و اطرافيانش را صادر كرده ، لذا حمله كردند و آنها را كشتند ، سپس خالد زن مالك را به زور گرفت و به او تجاوز نمود . عمر به ابوبكر گفت كه شمشير خالد در آن كينه و جنايت خوابيده ، او را عزل كن ، اما ابوبكر قبول نكرد و گفت خالد اشتباه كرد ، ولى شمشير خالد را خدا بر عليه مشركين بكار گرفته است ، سپس ديه مالك را از بيت المال داد . هنگامى كه خالد به مدينه برگشت ، عمر به او گفت : اى دشمن خدا مرد مسلمان را مىكشى و به روى زنش مىپرى ، ترا سنگسار خواهم كرد . مىگويند : وقتى سپاهيان مالك و افراد او را محاصره كردند ، اسلحه بدست گرفته و گفتند ما لشكر اسلاميم ، مالك و همراهان او هم گفتند ما هم مسلمانيم . افراد خالد گفتند اگر مسلمانيد سلاح خود را بر زمين بگذاريد ، و نماز بخوانيد ، با اين حيله حمله كردند و مالك و همراهانش را كشتند ، برادر مالك از ابوبكر خواست بخاطر خون برادرش از قاتلين قصاص كرده و اسراى آنها را آزاد كند . ابوبكر دستور داد اسرا را آزاد كردند ولى حاضر به قصاص نشد و پول خون مالك را از بيت المال پرداخت كرد . اين واقعه را از طبرى و بسيارى از راويان و مورخين روايت كرده كه معلوم مىكند مالك مرتد نشده و بعضى از صحابه بيشتر از آن هم مىگويند ، ولى آنرا نقل نكرده‌اند كه خيلى عجيب است . حرف عمر كه به خالد گفت مسلمان را كشته‌اى و شهادت ابو قتاده كه آنها اهل نماز و اذان‌اند و دستور ابوبكر به آزادى اسراء آنها و پرداخت ديه مالك از بيت المال همه دلالت مىكنند كه مالك مسلمان بوده است ( چرا ابوبكر از خالد قصاص نكرد ؟ ! ! آيا غير از اين بود كه مالك به ابوبكر زكات نمىداد ؟ ! ! وآيا غير از اين بود كه ابوبكر را بعنوان خليفه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نمىشناخت ) - تاريخ يعقوبى ج 2 ص 132 عمر به ابوبكر گفت : خالد مسلمانى را كشته و زن او را به عقد خود درآورده است . ابوبكر به خالد نوشت و او را احضار كرد ، خالد گفت من اشتباه كردم . متمم بن نويرة برادر مالك بن نويرة

1097

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1097
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست