اگر يكى از ما اين كار را مىكرد از او ناراحت مىشديم . فرمود : براى امتم دعا مىكردم . عرض كردم : جواب خدا چه بود ؟ فرمود : اگر مردم از آن خبردار شوند ، ديگر كسى نماز نخواهد خواند . عرض كردم : به مردم آنرا بشارت ندهم ؟ فرمود : بشارت ده . عمر گفت : يا رسول الله مىخواهى او را بفرستى كه مردم را از عبادت باز دارد ؟ حضرت مرا برگرداند . آن ايه اين بود ( ان تعذبهم فانهم عبادك وان تغفر لهم فانك انت العزيز الحكيم ) - در المنثور ج 5 ص 324 ابن مردويه از ابو سعيد روايت مىكند : هنگامى كه اين آيه نازل شد ( فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ) ( آن بندگان مرا كه حرفها را شنيده و بهترين آنها را انتخاب مىكنند ، بشارت ده ) رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم منادى را فرستاد كه هر كس به خدا شرك نورزد وارد بهشت خواهد شد . عمر منادى را ديد و برگرداند و گفت : يا رسول الله ترسيدم مردم اين را بشنوند و ديگر هيچ عمل خيرى ندهند . حضرت فرمود : اگر مردم از رحمت خدا خبردار شوند ، هرگز عمل خيرى انجام نخواهند داد . و اگر از خشم و عقاب خداوند مطلع شوند . آنگاه اعمالشان در نظرشان كوچك خواهد آمد . اعتراض عمر به آنجا رسيد كه چنان به سينه ابو هريره زد كه با ما تحت به زمين خورد ! ! - صحيح مسلم ج 1 ص 44 زهير بن حرب . . . از ابو هريره روايت مىكند : با ابوبكر و عمر و عدهاى ديگر اطراف رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم نشسته بوديم ، حضرت برخاست و رفت و آنقدر معطل كرد كه نگران شديم ، برخاستيم و بدنبال حضرت رفتيم ، من اول كسى بودم كه بيرون رفتم ، حضشرت را در باغ بنى نجار يافتم . هر چه گشتم درى به داخل باغ نيافتم ، از آبراه وارد باغ شدم . فرمود : ابو هريره هستى ؟ عرض كردم : بله . فرمود : چه كار دارى ؟ عرض كردم : شما رفتيد ، نگران شديم . حضرت كفهايش را به من داد و فرمود : اينها را ببر و هر كس را كه پشت اين باغ ديدى به او بگو . هر كس با يقين قلبى شهادت به لا اله الا الله دهد ، وارد بهشت خواهد شد .