نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 65
< شعر > ( ( 119 ) ) عقل سر تيز است ليكن پاى سست زان كه دل ويران شدست وتن درست ( ( 120 ) ) عقلشان در عقل دنيا پيچ پيچ فكرشان در ترك شهوت هيچ هيچ ( ( 121 ) ) صدرشان در وقت دعوى همچو شرق صبرشان در وقت تقوى همچو برق ( ( 122 ) ) عالمى اندر هنرها خود نماست همچو عالم بىوفا وقت وفاست ( ( 123 ) ) وقت خود بينى نگنجد در جهان در گلو ومعده گم گشته چو نان ( ( 124 ) ) اين همه اوصافشان نيكو شود بد نماند چون كه نيكو جو شود ( ( 125 ) ) گر منى گنده بود همچون منى چون به جان پيوست گردد روشنى ( ( 126 ) ) هر جمادى كاو كند رو در نبات از درخت بخت او رويد حيات ( ( 127 ) ) هر نباتى كاو به جان رو آورد خضروار از چشمهء حيوان خورد ( ( 128 ) ) باز جان چون رو سوى جانان نهد رخت را در عمر بىپايان نهد < / شعر > آيه « يا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه والله يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنَّاسِ 5 : 67 . . . » ( 1 ) ( اى پيامبر ، آن چه را كه از پروردگارت نازل شده است تبليغ كن ، اگر تبليغ نكنى رسالت نازل شده را نرسانيدهاى وخداوند تو را از مردم حفظ خواهد كرد ) . « ولَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِه فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ اَلطُّوفانُ وهُمْ ظالِمُونَ 29 : 14 . » ( 2 ) ( به تحقيق نوح را به قومش فرستاديم در ميان آنان نه صد وپنجاه سال به تبليغ مشغول گشت ، [ رسالت نوح را نپذيرفتند ] طوفان آنان را در حالى كه ستم كار بودند گرفت ) . « وإِذا أَنْعَمْنا عَلَى اَلإِنْسانِ أَعْرَضَ ونَأى بِجانِبِه وإِذا مَسَّه اَلشَّرُّ كانَ يَؤُساً ، قُلْ كُلُّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلًا 17 : 83 - 84 » ( 3 )