نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 629
« كلاهت را از سرت نمىربايم تا كلاهم را به يغما نبرى » ، « مىخندم تا در موقعش خنده ها از تو تحويل بگيرم » ، « براى تو مىسوزم ومىگريم تا براى من بسوزى وناله كنى » ، « از تو دفاع مىكنم ، تا از من دفاع كنى » ، « تو را مىآموزم تا از آگاهى تو برخوردار گردم » وبه عبارت كلىتر : سودى مىدهم تا سودى بگيرم ، وضررى را از تو دفع مىكنم ، تا ضررى را از من دفع ورفع كنى » اميد به نجات انسان از قانون جنگل ، روياى وخواب وافسانهاى بيش نيست : تا انسان از مجراى خشن داد وستد بيرون نرود ، انسان خواهى ومنزه طلبى وحماسه سرايىها در عظمت انسان وتشويق به يك پارچه گى وعدالت واقعى همان است كه جلال الدين مىگويد : مه فشاند نور وسگ عوعو كند شگفت آورتر از اين پديدهء تناقض آميز ، كار گروهى از متفكر نمايان است كه به آتش اصل داد وستد دامن مىزنند وروز بروز برافروخته ترش مىكنند وهنگامى كه زبانه هاى آتش كه با دست خودشان برافروخته شده است به دامان خود آنان مىرسد ، دشنام وناسزا به طبيعت مىگويند وفلسفه هاى بد بينى را به رخ آدميان مىكشند ومىگويند : فكرتان را ناراحت نكنيد ، زندگى همين است وبس وما به فلسفه ها وهدف جوئىهاى قهوه خانهاى شما گوش فرا نخواهيم داد مگر اى انسان ، تو از طبيعت تسليم به قانون كنش وواكنش بالاتر نيامدهاى ؟ مگر تو با اين پيشرفتها وترقيات خيره كننده ات ، هنوز از خود بيرون نرفتهاى ؟ مگر چشمت نمىبيند كه من هم مانند تو لذت چشم ودرد مىبينم آيا براى بالا آمدن از مجارى ناخود آگاه طبيعت توقع مزدى داشتى ؟ مگر آن موقع كه مرا ديدى ولذت والم خود را در من هم احساس كردى ، براى اين احساس شريف كه ما فوق طبيعت جاندار وبيجان است ، دست مزدى گرفته بودى ؟ مگر آن موقع كه با واقعيات علمى وهنرى رو برو مىشوى ونيروى سازندگى تو
629
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 629