نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 61
< شعر > ( ( 24 ) ) خاصه آن دريا كه درياها همه چون شنيدند آن مثال ودمدمه ( ( 25 ) ) شد دهانشان تلخ زين شرم وخجل كه قرين شد نام اعظم با اقل ( ( 26 ) ) در قرآن اين جهان با آن جهان شاين جهان از شرم مىگردد جهان ( ( 27 ) ) اين عبارت تنگ وقاصر رتبت است ور نه جس را با اخص چه نسبت است ( ( 28 ) ) زاغ در رز نعرهء زاغان زند بلبل از آواز خوش كى كم كند ( ( 29 ) ) پس خريدار است هر يك را جدا در مزاد يفعل الله ما يشاء ( ( 30 ) ) نقل خارستان غذاى آتش است بوى گل قوت دماغ سر خوش است ( ( 31 ) ) گر پليدى پيش ما رسوا بود خوك وسگ را شكر وحلوا بود ( ( 32 ) ) گر پليدان اين پليدىها كنند ابرها بر چاك كردن مىتنند ور جهانى پر شود از خار وخس آتشى محوش كند در يك نفس ( ( 33 ) ) گرچه ماران زهر افشان مىكنند ور چه تلخانمان پريشان مىكنند ( ( 34 ) ) نحلها بر كوه وكندو وشجر مىنهند از شهد انبار شكر ( ( 35 ) ) زهرها هر چند زهرى مىكنند زودتر ترياقشان بر مىكنند ( ( 36 ) ) اين جهان جنگ است چون كل بنگرى ذره ذره همچو دين با كافرى ( ( 37 ) ) آن يكى ذرّه همىپرّد به چپ وآن دگر سوى يمين اندر طلب ( ( 38 ) ) ذرّهاى بالا وآن ديگر نگون جنگ فعليشان ببين اندر ركون ( ( 39 ) ) جنگ فعلى هست از جنگ نهان زين تخالف آن تخالف را بدان ( ( 40 ) ) ذرهاى كاو محو شد در آفتاب جنگ او بيرون شد از وصف وحساب ( ( 41 ) ) چون ز ذره محو شد نفس ونفس جنگش اكنون جنگ خورشيد است وبس ( ( 42 ) ) رفت از وى جنبش طبع وسكون از چه از انّا اليه راجعون ( ( 43 ) ) ما به بحر نور خود راجع شديم وز رضاع اصل مسترضع شديم ( ( 44 ) ) در فروغ راهاى مانده ز غول لاف كم زن از اصول بىاصول ( ( 45 ) ) جنگ ما وصلح ما در نور عين نيست از ما هست بين الاصبعين ( ( 46 ) ) جنگ فعلى جنگ طبعى جنگ قول در ميان جزوها حر بيست هول < / شعر >
61
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 61