نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 600
< شعر > چون زنى كه بيست فرزندش بود هر يكى حاكىّ حالى خوش بود < / شعر > بدون مستى وبازى هيچ مادهاى حامله نمىشود ، چنانكه بدون بهار باغى زاييده نمىشود . درختان وريشه هاى حامل با كودكانى كه در آغوش دارند ، خود دليل روشنى بر عشق بازى بهاران است . < شعر > هر درختى در رضاع كودكان همچو مريم حامل از شاهى نهان < / شعر > اگر چه حرارت وآتش در آب مخفى است ، ولى صدها هزار كف جوشان روى آب به وجود آن حرارت وآتش گواهى مىدهد . چنانكه محتويات دريا جريانات پنهانى دارد ، ولى كفهاى سطح دريا باده انگشت به آن چه كه در دريا مىگذرد ، اشاره ها دارد . < شعر > هم چنين اجزاى مستان وصال حامل از تمثالهاى حال وقال < / شعر > دهان عارف به جمال حال باز مانده وچشمانش از نقش جهان پوشيده شده است . نتايج زاييده شده از تجلى الهى از گذرگاه چهار عنصر سر برنمىآورند ، بلكه زاييده شدهء معانى ما فوق طبيعتاند كه به جهت پوشيدگى در پشت پردهء ساده وبىپيچ وخم از ديدگان ظاهرى پنهاناند . من كه تعبير زاده [ ان مواليد از تجلى زادهاند ] به كار بردم ، براى تفاهم بود ، والا حقيقت از مقولهء زاييده ئى نيست . تو خاموش باش تا سرور به وجود آورنده سخن ، از تو بخواهد كه سخن گويى ، تو به اين جنس گل ، بلبلى مفروش زيرا - < شعر > اين گل گوياست پر جوش وخروش بلبلا ، ترك زبان كن باش گوش < / شعر > هم چنين حال وقال زمستان وصال دو شاهد عدل بر راز وصالاند كه انسان عارف در اين دنيا در حيات وحشر روحانى بسر برده است . مانند يخ كه در گرماى شديد تابستان افسانه زمستان وبادهاى بسيار سرد سخت آن روزها را باز گو مىكند . و - < شعر > همچو آن ميوه كه در وقت شتا مىكند افسانهء لطف خدا < / شعر >
600
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 600