responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 576


از تو زيركها بودند كه در مقابل آن خياط مات گشتند ، ساكت بنشين ودست از چنين ادعاى ياوه بردار . - < شعر > تو به عقل خود چنين غرّه مباش كه شوى ياوه تو در تزويرهاش < / شعر > هر چه آن ترك را نصيحتش مىكردند ، گرمتر مىگشت ومىگفت من با شما گرو مىبندم كه او نمىتواند چيزى از من بدزدد . آنان پذيرفتند وترك اسب تازى خود را گرو گذاشت وگفت : اگر آن خياط از قماش من چيزى بدزدد ، اين اسب از آن شما ، واگر نتواند بدزدد ، اسبى از شما خواهم گرفت .
ترك گروبندى كرد وبه خانهء خود رفت واز انديشه واشتياق به پيروزى خوابش نمىبرد وبا خيال دزد مىجنگيد .
بامدادان پارچهء اطلسى به بغل گرفت وبه دكان آن دغل حيله گر رفت وهمين كه به دكان او رسيد ، آن خياط استاد وزبردست سلام گرمى كرد واز محلش پرسيد وترك را با مرحبا وخوش آمدىها مسرور ساخت .
خياط در گرم گرفتن ونوازش ترك ، بيش از حد يك ترك ، وجد وشعف نشان داد وبالاخره محبت خود را در دل ترك جايگير كرد . ترك نواهاى بلبلانهء خوشايندى از خياط شنيد واطلس استانبولى را پيش خياط انداخت - < شعر > كه ببّر اين را قباى روز جنگ زير دامن واسع وبالاش تنگ تنگ بالا بهر جسم آراى را زير واسع تا نگيرد پاى را < / شعر > خياط دست روى دو چشم وسينه گذاشت وگفت : اى مرد با مهر ووداد مفتخرم كه صدها خدمت به تو انجام بدهم . سپس اطلس را پيمود ووضع كار را بررسى كرد وآن گاه لب به گفتار باز كرد وداستان امرا وبذل وبخششهاى آنان را باز گو كرد وسپس شمه‌اى هم از مردم بخيل وخسارتهاى آنان داستان سرايىهاى كرد وترك را به نكات خنده آور آن داستانها هم متوجه مىساخت . سپس مقراضى مانند آتش بيرون آورد ودر حال بريدن اطلس افسانه ها مىگفت وافسونها مىكرد .

576

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 576
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست