نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 575
< شعر > ( ( 1686 ) ) كه ببُر اين را قباى روز جنگ زير دامن واسع وبالاش تنگ ( ( 1687 ) ) تنگ بالا بهر جسم آراى را زير واسع تا نگيرد پاى را ( ( 1688 ) ) گفت صد خدمت كنم اى ذو وداد دست بر دو چشم وبر سينه نهاد ( ( 1689 ) ) پس بپيمود وبديد او روى كار بعد از آن بگشاد لب را در فشار ( ( 1690 ) ) از حكايتهاى مىران در سمر واز كرمها وعطاى آن نفر ( ( 1691 ) ) وز بخيلان وز تخسيراتشان از براى خنده هم داد او نشان ( ( 1692 ) ) همچو آتش كرد مقراضى برون مىبريد ولب پر افسانه وفسون < / شعر > تفسير ابيات وقتى كه آن شيرين لب دزديهاى بىرحمانه وپنهانى خياطان را شمرد وطرز مهارت آنها را در مخفى داشتن زيانها به خوبى توضيح داد ، در ميان آن جمع يك ترك خطايى ، از پرده درىها وكشف راز خياطان بسختى تيره شد . وآن رازها كه داستان گو در هنگام شب مىگفت ، مانند روز رستاخيز بود كه رازها را براى خردمندان فاش مىكرد . هر كجا كه ديدى جنگ وستيزى به راه افتاده است ودو دشمن در مقابل يكديگر رازهاى همديگر را فاش مىسازند - < شعر > آن زمان را محشر مذكور دان وآن گلوى راز گو را صور دان كه خدا اسباب حشمى ساخته است وآن فضايح را به كوى انداخته است < / شعر > بس كه داستان گو مكر وحيلهء خياطان را نقل كرد ، ترك مزبور تاسفها مىخورد وخشم ودردش به هيجان مىآمد . ترك به داستان گو گفت : بگو به بينم : در شهر شما كدام خياط در فن حيله گرى از همه زيركتر وماهرتر است ؟ داستان گو پاسخ او را چنين داد : در شهر ما خياطى است به نام پورشش كه در دزدى وزيركى مردم كش است . ترك گفت : من پيمان مىبندم كه آن خياط با صد زيركى وكوشش نتواند از پارچهء من حتى يك تار هم بدزدد . كسانى كه در آن مجمع بودند ، به او گفتند :
575
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 575