نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 494
< شعر > ( ( 1426 ) ) مر ذكر را از زنان پنهان كند تا كه خود را خواهر ايشان كند ( ( 1427 ) ) شعله از مردان به كف پنهان كند تا كه خود را خواهر ايشان كند ( ( 1428 ) ) گفت يزدان زان كس مكتوم او شلهاى سازيم در خرطوم او ( ( 1429 ) ) تا كه بينايان ما زان ذو دلال در نيفتند از فن او در جوال ( ( 1430 ) ) حاصل آن كز هر ذكر نايد نرى هين ز جاهل ترس اگر دانشورى ( ( 1431 ) ) دوستى جاهل شيرين سخن كم شنو كان هست چون سم كهن ( ( 1432 ) ) جان مادر چشم روشن گويدت جز غم وحسرت از او نفزايدت ( ( 1433 ) ) مر پدر را گويد آن مادر جهار كه ز مكتب بچهام بس شد نزار ( ( 1434 ) ) از زن ديگر اگر آورده اى بر وى اين جور وجفا كم كرده اى ( ( 1435 ) ) از جز از من گر بدى اين بچه ام اين فشار آن زن بگفتى نيز هم ( ( 1436 ) ) هين بجه زين مادر وتيباى او سيلى بابا به از حلواى او ( ( 1437 ) ) هست مادر نفس وبابا عقل راد اوّلش تنگى وآخر بس گشاد ( ( 1438 ) ) اى دهنده عقلها فرياد رس تا نخواهى تو نخواهد هيچ كس ( ( 1439 ) ) هم طلب از توست وهم آن نيكويى ما كئيم اول تويى آخر تويى ( ( 1440 ) ) هم تو گوى وهم تو بشنو هم تو باش ما همه لاشيم با چندين تراش ( ( 1441 ) ) زين حوالت رغبت افزا در سجود كاهلى وجبر مفرست وخمود ( ( 1442 ) ) جبر باشد پرّ وبال كاملان جبر هم زندان وبند كاهلان ( ( 1443 ) ) همچو آب نيل دان اين جبر را آب مؤمن را وخون مر گبر را ( ( 1444 ) ) بال بازان را سوى سلطان برد بال زاغان را به گورستان برد ( ( 1445 ) ) باز گرد اكنون تو در شرح عدم كاو چو پازهر است وپنداريش سم ( ( 1446 ) ) همچو هندو بچه هان اى خواجه تاش رو ز محمود عدم ترسان مباش ( ( 1447 ) ) از وجودى ترس كاكنون در ويى آن خيالت لاشيى وتو لا شيىء ( ( 1448 ) ) لا شىء بر لا شىء عاشق شده است هيچ نى مر هيچ نى را ره زده است < / شعر >
494
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 494