نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 452
جرس دارد ويا مىتواند داشته باشد ؟ مسائلى است كه 4 = 2 × 2 ناچيزتر از آن است كه بتواند پاسخ آن مسائل را به من وشما كاروانيان اسرار آميز هستى اسرار آميز بياموزد . نمىخواهيم بگوييم : 4 = 2 × 2 خيالات است ، بلكه مىگوييم : 4 = 2 × 2 كارى با اثبات ونفى اين كه « من بايد از حيات خود دفاع كنم يا دفاع نكنم » ندارد . تفسير ابيات از قضاى الهى هلال آن بزرگ كوچك نما بيمار شد وپيك وحى به سراغ پيامبر آمد وآگاهش ساخت كه يكى از دوستان ما بيمار است . خواجهء هلال از بيمارى او بىاطلاع بود ، زيرا هلال در نظر خواجه بىاهميت وبىرونق بود . هلال با آن حال رنجورى مدت نه روز در آخور افتاده بود وهيچ كس از حال او اطلاعى نداشت . ولى آن كه سرور انسانها بود عقلش چون درياى بىكرانى او را به هر جايى رهنمون مىشد . وحى به او رسيد ورحم الهى غمخوار هلال گشت . اى پيامبر برخيز وبيمارى را كه مشتاق تست ، درياب پيامبر مصطفى براى عيادت وديدار هلال رهسپار كويش گشت . خورشيد وحى در پيش افتاد وآن ماه گردون رسالت در دنبالش ، ياران عزيزش چونان اختران فروزان در پى او سراغ كوى هلال را گرفتند . من كه ياران پيامبر را بستارگان تشبيه نمودم ، بنا به گفتهء خود پيامبر است كه فرموده : « اصحاب من مانند ستارگاناند كه » پيشوايان سيركنندگان به سر منزل حق وحقيقت وسنگسار كنندگان طغيانگران بشريتاند . به خواجهء هلال خبر دادند كه پيامبر به خانهء تو مىآيد ، خواجه با شنيدن اين خبر ، دل وجان باخته از جاى برجست ، كف زنان وشادى كنان برخاست كه پيامبر به ديدار او آمده است از غرفه پايين آمد وبه مژدگانى پيكى كه چنان بشارتى را آورده بود ، جان مىافشاند . شتابان به حضور پيامبر رسيد وزمين ادب بوسيد وسلام به پيامبر گفت وصورتش از شادى وطرب مانند گل برافروخت و
452
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 452