responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 425


اقبال وبخت حشمت آميز پر فر وشكوه در لباس غلام سياه به سراغت آمده بود وچشمان بدبختت جز همان لباس غلام سياهى چيزى نديد او به تو اظهار بندگى كرد ، تو هم باور نموده وبا خوى زشت وحيوانيت با او مكر وحيله گرىها كردى . حالا بيا - < شعر > اين سياه اسرار تن اسپيد را بت پرستانه بگير از ژاژ خا < / شعر > بگير ، اين غلام سپيد روى باطن سياه از آن تو وآن بلال سياه روى جان سفيد را به من وا گذار ، تا ببينيم در اين معامله سود از آن كه خواهد بود .
اين است سزاى بت پرستان كه جل اطلس بر پشت اسب چوبين مىنهند وبا آراستن ظاهر دل خوش مىشوند ودر روياهاى دروغين فرو مىروند .
يا مانند منافق چند رو كه بيرونشان را با نماز وروزه مىآرايند وخود وديگران را مىفريبند ودرونى سياه وبىثبات دارند ومانند ابرهاى بىرطوبت پر سر وصدا هستند كه نه زمين از آنها سودى مىبرد ونه ميوه ها قوتى از آنها مىگيرند و < شعر > همچو وعدهء مكر وگفتار دروغ آخرش رسوا واول با فروغ < / شعر > سپس ابو بكر دست بلال را كه از دندان مشقت وآزار چون چوب خلال شده بود ، گرفت . آرى ، اكنون بلال خلالى شده است كه به دهان شيرين زبانى راه مىيافت وبه حضور پيامبر مىرفت .
ابو بكر فورا او را به نزد پيامبرى مىآورد كه بلال دين او را از اعماق جانش پذيرفته بود .
وقتى كه بلال آن خستهء سنگلاخ كمال روياروى پيامبر ايستاد ، پيامبر فرمود : طبتم فادخلوها اكنون اى بلال به در بهشت الهى رسيده‌اى ، در باز است وگام در بهشت بگذار . وقتى كه بلال اين سخن روح بخش را شنيد ، در همان لحظه غش كرد وبه پشت بروى زمين افتاد . مدتى در بىهوشى بود ، موقعى كه به هوش آمد ، اشك شوق وشادى از ديدگانش سرازير گشت . پيامبر بلال را به كنارش گرفت ، هيچ كس

425

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 425
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست