نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 397
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 636)
< شعر > ( ( 1026 ) ) از منش وا خر چه مىسوزد دلت بىمؤنت حل نگردد مشكلت ( ( 1027 ) ) گفت صد خدمت كنم پانصد سجود بندهاى دارم نكو ليكن جهود ( ( 1028 ) ) تن سپيد ودل سياهش بگير در عوض ده تن سياه ودل منير ( ( 1029 ) ) پس فرستاد وبياورد آن همام بود الحق سخت زيبا آن غلام ( ( 1030 ) ) آن چنانكه ماند حيران آن جهود آن دل چون سنگش از جا رفت زود ( ( 1031 ) ) حالت صورت پرستان اين بود سنگشان از صورتى مومين بود ( ( 1032 ) ) باز كرد استيزه وراضى نشد كه بدين افزون بده بىهيچ بد ( ( 1033 ) ) يك نصاب نقره هم بر وى فزود تا كه راضى گشت حرص آن جهود بيع كرد وداد وبستد بىغرض داد گوهر سنگ بستد در عوض بر خيال آن كه سودى كرده ام دادم اسود ابيضى آورده ام منعقد چون گشت بيع اندر ميان يافت ايجاب وقبول هر دوان < / شعر > « . . . فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِه بَيْنَ اَلْمَرْءِ وزَوْجِه 2 : 102 . . . » ( 1 ) ( از آن سحر چيزى را مىآموزند كه ميان مرد وهمسرش جدايى مىاندازند ) . « لَقَدْ خَلَقْنَا اَلإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ 95 : 4 . » ( 2 ) ( ما به تحقيق انسان را در بهترين اعتدال ويا ارزش آفريديم ) .